پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی فعالیت ها و خدمات انجمن حامی

سورنا نوازی در باخرز (۱)
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

نگاهي به هنر سورنا نوازي در باخرز

️ ایژ آبی ترمز کرد، بچه ها ! دهلی ها آمدند…

سورنا نوازان در سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب، به دلایلی نامعلوم، دهلی ها، به خاطر حرفه آبا و اجدادیشان مورد ماخذه و تحقیر گرفتند. عروسی ها هم به دلیل شروع جنگ و مصائب روحی و معیشتی مردم، از شور و شوق افتاد و فضایی برای بازگشت دو باره آنان فراهم نشد و به این ترتیب هنر سورنا نوازی در منطقه باخرز و جام و تایباد رو به انزوا نهاد و هیچ وقت هم با جایگاه پیشین برنگشت!


💠 اعتراف می کنم که با موسیقی مقامی تربت جام عاشق نشدم و زندگی نکردم و آنگونه که باید و شاید، از آن لذت نبردم !

💠 دوست داشتم چنین می شد ؛ من هم با اساتید فن حشر و نشری داشتم، در محضر دوتار دوزانو می نشستم، نفسی حبس می کردم، سری تکان می دادم و غمی می زدودم.

💠 دوست داشتم اکنون در هیاهوی و غربت تهران مدرن و در دیوار خانه من هم، یک دوتار بزرگ و کهنه آویزان بود که هر از گاهی خاکی می گرفتم، نغمه ای کوک می کردم، روحی جلا می دادم و یا حداقل آنرا با افتخار به فرزندانم که نشانی از آن دیار ندارند، نشان می دادم و در باره مقام موسیقی مقامی در قیاس با آهنگ ها و ترانه های بی مایه امروزی، بادی به غبغب می انداختم و فخری می فروختم . اما چنین نشد!

💠 نه من به استقبال موسیقی مقامی رفتم و نه او به من روی خوش نشان داد. ما در حقیقت از روز اول راهمان را از هم جدا کردیم، جدا افتادیم و هر روز دورتر شدیم. در حدی که این روزها، وقتی در رسانه ها از مرگ یک استاد بزرگ و نابغه موسیقی محلی جام، مطلع می شوم، بعضا نمی شناسم ! و از خودم خجالت می کشم که بعد مرگش بخواهم زندگی و آثار او را از اینترنت بخوانم .

💠به همان میزان که با «دوتار» بی گانه بودم، اما « ساز و دهل » را خوب می شناختم و آنگونه که باید می فهمیدم و لذت می بردم . نغمه موزون همه دوران کودکی من «سورنا و دهل » بود.

💠 لذت بردن از آن، البته مقدمه و تشریفاتی نداشت. همه چیز با یک عروسی ساده در یک روستای کوچک باخرز و با یک خبر کوتاه شروع می شد ؛ « دهلی ها آمدند ! ». ناگهان؛ چند موتور سیکلت ایژ آبی رنگ در میان گرد و غبار جاده های خاکی روستا ظاهر می شدند و صدای ساز و دهل طنین انداز می شد.

💠 ساز زن ها و دهلی ها آدم های عامی و معمولی از نوع « استاعلی » ، « استا غلامعلی » و « استا حسن جان » بودند اما در فن طرب، شورافکنی و شادی آفرینی، تخصص و تبحری بی نظیر داشتند . یک شبانه روز بطور ممتد می نواختند. در گذشته حتی، هفت شبانه روز عروسی و پایکوبی در میان طبقات اشراف محلی معمول بوده است و لاجرم آنها نیز، هفت شبانه روز، می نواختند و می رقصاندند

💠 من همیشه در کودکی و نوجوانی، اولین مشتری این هیجان بودم و نزدیکترین فاصله به دهلی ها را، برای نشستن، انتخاب می کردم. چشمان « استا علی» سورنا نواز از شدت دم و بازدهم عمیق و مکرر، مثل خون قرمز می شد و آب دهانش از آن سر ساز بیرون می جهید اما او کوتاه نمی آمد.

💠رقص و پایکوبی شبانه نهایتا به نمایش سیاه بازی و یا به زبان محلی «سیل » {تماشا }ختم می شد. آنهم تاتری با مضامین دقیق اجتماعی که زندگی اربابان و نوکرها در سطوح محلی را روایت می کرد و اعتراض پوشیده و هنرمندانه ای به اختلاف طبقاتی و فرهنگی و تبعیض ها بود.

💠 این نمایش معمولا با یک جمله پرسشی اما پر معنا توام بود : « سیاهی کیستی؟ » و سیاه که با دوده لوله بخاری، تغییر رنگ داده بود، پاسخ می داد «هیچکس! ». سیاهی راست می گفت. آنها در حقیقت هیچکس و هیچی نبودند، جز اسباب شادی و آرامش مردم. خالق خوشی های کوچک و رویاگونه ای که از هنوز از خاطر ما نرفته است …
💠در سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب، به دلایلی نامعلوم، دهلی ها، به خاطر حرفه آبا و اجدادیشان مورد ماخذه و تحقیر گرفتند. عروسی ها هم به دلیل شروع جنگ و مصائب روحی و معیشتی مردم، از شور و شوق افتاد و فضایی برای بازگشت دو باره آنان فراهم نشد و به این ترتیب هنر سورنا نوازی در منطقه باخرز و جام و تایباد رو به انزوا نهاد و هیچ وقت هم با جایگاه پیشین برنگشت!

🔻تصویر زیر متعلق به استا غلامعلی نی نواز است.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها