به باور فوکو، رابطه و ميزان دخالت حكومت هاي اروپايي در اقتصاد نيز تابعي از همين گفتمان ها و مصلحت ها دولت و بر اساس عقلانیت بوده و پدیده تاریخی به حساب نمی آید. به عنوان مثال در قرون وسطي كه دولت ها سعادت اخروي به جاي رفاه دنيوي را دنبال مي كردند، گرچه در جزئي ترين امور مردم دخالت مي كشد اما بحثي از اهداف اقتصادي و توسعه دولت در ميان نبود. دولت ها در شکل مرکانتالیستی به دنبال انباشت پول، افزایش جمعیت و رقابت با دولتهای خارجی و به طور کلی بر قدرت نامحدود در اهداف خارجی استوار بودند و دخالت در اقتصاد براي افزايش قدرت دولت بويژه جهان گشايي هاي استعماري، مجاز شمرده مي شد. از قرن 18 به بعد با طرح نظريه آدام اسميت، حكومت ها به دنبال محدود سازي خود و دفاع از رفاه ملت و منافع اقتصادي شهروندان رفتند و اقتصاد سياسي و اقتصاد بازار شكل گرفت و «رژيم حقيقت» جايگزيني تاريخمندي و قانون مندي شد.
بیشتر بخوانید