پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
بهرام بیضایی، شاهد دلیر تاریح ایرانی
ایران ، کسی را از دست داد که با شهود در تاریخ ، آن لایه مدفون از غبار سواران مهاجم را زنده می کرد.اگر این سرزمین ، یکی شاهد و گواه لازم داشت که تاریخش از قرائت اقوام مهاجم وارهد ، بهرام بیضایی کافی بود
مردی زبر دست در نوشتن که هزاران هنر در آستینش برای آن بود که صدای ایران را زنده کند. دون شان اوست که وی را تنها فیلمساز و بزرگ تئاتر بدانیم و گرچه این برای نام هرکس کافیست.
اما بیضایی ، هنر برایش شکفتگی نگاهی است که به ایران و جهان داشت. چه کسی می توانست تعزیه را از دل سنت به هنر آورد یا در آنچه نوشت ، زیبایی جهانی را به کهن ترین صفحات تاریخ هنر ایران بیفزاید.
گویی دو هزار سال زندگی به سود ایران کرده باشد. هر آنچه نوشت و خلق کرد ، روایت دست اول شهودش بود.
جایگاه او تا تاریخ بر این کشور کهن روا باشد ، صدر مجلس راویان صدای ایران است. بر او تلخ کذشت و خود نیز در آنچه شاهد یگانه ای بود ، تلخی نگریست.
از نوجوانی شیفتهی پژوهش در نمایش ایرانی بود و تاریخ را نه از نگاه فاتحان، بلکه از زاویهی شکستخوردگان و صداهای حذفشده روایت کرد؛ مثل «مرگ یزدگرد».
در جهان بیضایی، زن نماد حافظهی زخمخوردهی تاریخ است؛ رنجدیده اما روایتگر و مقاوم، چنانکه در «سگکشی» میبینیم.
اسطوره برای او امری زمینی و انسانی است که در دل واقعیت امروز جان میگیرد؛ از «آژیدهاک» تا «باشو غریبهی کوچک» که خود به تمثیلی از جنگ، مهاجرت و همدلی بدل میشود.
زبان و سکوت، هر دو ابزار بیان او هستند؛ سکوتهایی که فریاد اعتراض و اندوهاند.
در کنار فیلمسازی، بیضایی پژوهشگری عمیق و معلمی اثرگذار بود که ریشههای نمایش ایرانی را کاوید.گزارش با مرگ نمادین او در روز تولدش به پایان میرسد و تأکید میکند که هرچند بیضایی رفته، جهان اندیشه و تصویرش همچنان زنده و پرسشگر باقی مانده است. روانش در مینوی جاودان
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات