پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
خائن یا خادم؟ بررسی ابهامات نقش میرزا ملکم خان در تاریخ ایران
میرزا مِلکٌم خان ناظم الدوله مهمترین نماینده تجددطلبی در دوران مشروطه است. جزو روشفکران نسل اولی ایران که در این فکر پیشگام است. کسی اکه زندگی اش سراسر با اسرار آمیخته است. آیا مسلمان بود یا فقط ادعای آن را میکرد. نقشش در فراماسونری ایران چه بود.هم در دوران مشروطه تا هم امروز هم هدف انواع تهمتها قرار گرفته. روحانیون مشروعه طلب آن زمان مانند شیح فضلالله نوری در اشاره به ملکم خان هرجا میتوانستند یا به او بابی میگفتند یا ترسا؛ یعنی مسیحی و این را هم بیشتر به شکل دشنام استفاده میکردند. چرا که اصالتی ارمنی داشته و در واقع خانواده او از مسیحیت به مسلمانی تغییر دین دادند. اما بی شک میرزا ملکم خان به همراه طالبوف تبریزی روی شخصیتها و روشنفکران دوران ناصری و مشروطه بسیار تاثیرگذار بودند. فکر قانون و فکر کنستیتوسیون را میرزا ملکوم با روزنامه قانونش همه گیر کرد. این را میتوانیم در نوشتههای دوست و دشمن او در دوران مشروطه ببینید. گاه به مدح و گاه به طعن
مسلمانی و تحصیل در فرانسه
صابر صادقی – میرزا مِلکُم خان اصالتی ارمنی و مسیحی داشته. او 192 سال پیش در سال 1212 خورشیدی برابر 1833 میلادی در محله جلفای اصفهان به دنیا آمده.
پدرش میرزا یعقوب نامی بوده از ارمنیان جلفای اصفهان که قبل از تولد میرزا ملکوم خان اسلام آورد بنابراین او مسلمان به دنیا میآید. گرچه بسیاری معتقدند که اسلام میرزا یعقوب و میرزا ملکم مصلحتی بوده و به قصد نفود در سیستم اداری و سیاسی آن زمان قاجار آنها مسلمان شدند.
چیزی که در مورد پدرش، میرزا یعقوب گفتنی و جالب توجه است اینکه او در جوانی به خارج از ایران سفر کرده بود و خودش را از خویشاوندان “ژان ژاک روسو” میدانسته. به زبانهای فرانسه و روسی هم آشنا بود. حتی با یکی از هیاتهای روسی مامور تحقیق راجع به اوضاع آسیای مرکزی در روسیه می شود تا ترکستان و بخارا رفته بود.
به هر روی همین ارتباطی که ایجاد کرده بود موجب شد وارد دستگاه صدراعظم وقت میرزا آقاخان نوری بشود و به این واسطه از سنین پایین پسرش را برای تحصیل به فرانسه بفرستد.
این مهمترین بخش از دوران کودکی و نوجوانی میرزا ملکوم خان است و او در سن ده سالگی (1843 میلادی) برای تحصیلات راهی پاریس میشود و نوجوان بود و دوران ابتدایی را در مدرسه ساموئل مرادیان پاریس میگذراند که یکی از مدارس مربوط به ارامنه در فرانسه بود و پس از آن راهی مدرسه عالی پلی تکنیک پاریس میشود. مجموعا حدود هفت سال در فرانسه مهندسی و دروس طبیعی مانند ریاضیات و هندسه و علوم طبیعی می خواند همزمان در آنجا حقوق سیاسی هم تحصیل کرد. (دروس ادبیات و حقوق و مقررات)
دلیل تحصیل علوم سیاسی هم اصرار میرزا تقی خان امیرکبیر به میرزا یعقوب بوده که او را تشویق میکند که ملکوم را به تحصیل علوم سیاسی بگذارد چرا که در نظر داشته برای مدرسه دارالفنون طهران شعبه علوم سیاسی تاسیس کند.
یعنی از همان ابتدا امیرکبیر با خانواده ملکوم در ارتباط بوده و پسر نوجوانشون را برای تدریس علوم سیاسی در درالفنون مدنظر داشته.
این دوران برای ملکوم خان بسیار روشنگر بود. او به شدت به فلسفه سیاسی معاصر علاقهمند شد. به ویژه، اندیشههای سن سیمون (در مورد مهندسی اجتماعی) و آگوست کنت (در مورد دین انسانیت یا پوزیتیویسم) تأثیر عمیقی بر او گذاشتند.
بازگشت به ایران
در سال 1230 شمسی برابر 1851 میلادی به وطن برمیگردد و ورود او مصادف است با عزل حامی پدرش امیرکبیر و همزمان تاسیس دارالفنون. درآنجا میرزا ملکوم به سمت مترجمی آموزگاران اتریشی تعیین شده و هندسه، علوم مقدماتی و جغرافیا هم درس میداد.
چیزی که از این دوران گفته شده این است که میرزا ملکم خان از همان ابتدا مشخص بود هوش سرشاری داشته و با جوانی که داشته توانسته بود ارتباط خوبی هم با استادان و محصلان برقرار کند و گویا با علم فیزیک و طبیعیاتی هم که در فرانسه کسب کرده بود برخی از ادوات فیزیکی را برای اولین بار به تهران آورد و در معرض نمایش قرار داد. مثلاً دستگاه تلگراف که به صورت آزمایش نخستین بار توسط او آورده شد و ارتباطی بین مدرسه دارالفنون و دربار ایجاد کرد. یعنی واردکننده دستگاه تلگراف به ایران را باید میرزا ملکوم خان بدانیم.
ورود به دربار و رویداد جدایی هرات
همین علاقه به این تجهزات فیزیکی گرچه در آن زمان بیشتر حکم سرگرمی را داشت، اما موجب شد توجه شاه به او جلب شود. به همین دلیل علاوه بر مترجمی برای اساتید اتریشی و معلمی دارالفنون پای او به دربار هم بازشد و تبدیل به مترجم شخصی ناصرالدین شاه شد.
دوران صدارت میزا آقاخان نوری است و میرزا به دلیل توانایی که داشت مشاور یا به زبان آن روزها مستشار صدراعظم هم میشود.
در رویداد جدایی هرات از ایران میزرا ملکم خان مترجم ایران است. پدر میرزا یعقوب قبلاً با سفارت فرانسه و روسیه در ارتباط بوده. همین را انگلیسی ها بهانه کرده و در ملاقات وزیرمختار انگلیس با ملکمخان به عنوان مترجم میگویند او اسرار و گزارشهای دولت ایران و انگلیس را به روسیه خواهد رساند.
البته بهانه بود و انگلیسیها میخواستند به صورت همزمان هم هرات را از آن خودشان کنند و هم در بوشهر نیرو پیاده کرده بودند و در این راه هر سنگی توانستند به سمت ایران روانه کردند.
سفارت در استانبول
بخش دیگری از زندگی میرزا ملکوم خان زمانی است که آقاخان نوری میخواست او را راهی اروپا کند. به این صورت که در آن زمان نماینده ایران فرخ خان غفاری کاشی (امین الملک) با هیاتی برای مذاکره در مورد اختلاف ایران و انگلیس راهی اروپا شده بود و میرزا ملکوم خان هم به عنوان مترجم مورد اعتماد صدراعظم و آشنا با او همراه میشود. هوش ذکاوتی که میرزا در فرانسه و دربار ناپلئون سوم از خودش نشان میدهد و مورد توجه نماینده ایران هم قرار گرفت و موجب میشود که میرزا بعد از ورود به ایران ترفیع هم بگیرد.
این همان هیاتی است که صلح پاریس را امضا کردند و بر اساس آن هرات از ایران جدا شد.
این قطع نامه ضعف تشکیلات دولتی و عدم لیاقت و ناشایستگی رجال ایرانی را در مملکت داری نشان میداد و همه این رجال با این همه القاب و این ریش های بلند و یال و کوپال در مقابل انگلیسیها و توپها و دستگاه دیپلماسیشان دست بسته و ضعیف و زبون بودند.
درواقع بعد از رویداد هرات است که این مرتبه خود شاه به فکر اصلاحات میافتد. پیش از آن عباس میرزا و امیرکبیر دور اول و دوم اصلاحات دوران قاجار را انجام داده بودند که به دلایل مختلفی نتیجهای در برنداشت، یعنی نتوانستند تغییرات ساختاری ایجاد کنند. بعد از رویدادهرات شاه فکر میکرد تمرکز قدرت است که موجب ضعف سیستم سیاسی ایران شده است و با راهنمایی میرزا جعفرخان مشیرالدوله پس از آنکه میرزا آقاخان نوری را عزل کرد کارهای او را بین چند وزارت تقسیم کرد و برای نخستین بار در ایران هیات وزیران به وجود آمد.
به همین دلیل ناصرالدین شاه ماموریت ریاست اولین هیات وزیران ایران به او می دهد و به اصلاح آن روز ریاست دارالشورای دولتی را برعهده داشت.
میرزا ملکم خان بعد از بازگشت به ایران و مشاهده تحولاتی که در روحیات مردم و شاه ایجاد شده به فکر انتقال افکاری جدیدی افتاد که در جوانی و در مدرسه پلی تکنیک پاریس آموخته بود. به نظر ناصرالدین شاه و دربار هم آماده پذیرایی چنین تفکراتی میرسیدند و در نتیجه میرزا ملکم خان برای راهنمایی شاه و اصلاحات دولتی رسالهای مینویسد و اسم آنرا “کتابچه غیبی” میگذارد.
همزمان هم در همسایگی ایران عثمانی دور دیگری از اصلاحات اساسی را آغاز کرده بود که اسم آن را تنظیمات گذاشته بودند. میرزا ملکم خان اصول و قواعدی شبیه به تنظیمات عثمانی را در کتابچه غیبی خودش پیشنهاد داده بود و آنها را بوسیله میرزا جعفرخان مشیرالدوله برای شاه میفرستد بدون اینکه نام خودش را روی آن بگذارد.
جالب اینکه در آن شرایط ناامیدکننده و سرخوردهای که ناصرالدین شاه داشت؛ بلافاصله مطالب کتابچه غیبی را پذیرفت و به دلیل جدیت شاه احتمال قوی می رفت که تحول سریع و شدیدی در اوضاع ایران پیش بیاید.
فراماسونری
ملکوم که شرایط را آنگونه دید و فهمید در سایه سیاسیون قدیمی نمیتواند قدمی بردارد به تقلید از فراماسونری فرانسه، دستگاهی در ایران تاسیس کرد به نام فراموشخانه که اعضای آن بیشتر همان شاگردان دارالفنون بودند که از شرایط کشور ناراضی بودند.
یکی از اعضای این فراموشخانه جلال الدین میرزای قاجار است که در آینده خودش تبدیل به یکی از روشنفکران نسل اول ایران شد و نقش اساسی در ناسیونالیسم ایران داشته. او تبدیل به مرجع صوری در این فراموشخانه میشود گرچه در باطن نقشه این کارها به دست خود ملکوم بوده و پدر او میرزا یعقوب هم رئیس این سیستم بوده اما صوری.
فراموشخانه در ایران حداقل و مخصوصاً در ابتدای و دوران قاجار با نیتهای اصلاحی و تغییر ایجاد شد و در دوران مشروطه ایران هم نقش اساسی داشته. حتی ملای خوشنامی مانند سیدمحمد طباطبایی به این انجمن میپیوندد. در آنجا آموزههایی برای تجدد و نوسازی سیاسی داده میشده؛ ارتباط رسمی هم با لژهای فراماسونری در اروپا نداشته. حتی خود ناصرالدین شاه هم با این دستگاه ارتباط پیدا کرد.
جامعه آدمیت
با توسعه کار فراموشخانه روسها به گفته محیط طباطبایی از پیدایش افکار تازه نگران شدند و به شاه فهماندند که این سازمان میتوان مقدمه زوال قدرت سلطنت باشد. برای همین در 12 ربیع الاول 1278 قمری یعنی 1240 شمسی (1861) شاه اطلاعیه ای منتشر میکند و اعلام میکند:
“اگر بعد از این عبارت و لفظ فراموشخانه از دهن کسی بیرون بیاید، تا چه رسد بترتیب آن، مورد کمال سیاست و غضب دولت خواهد شد.”
بعد از آن میزرا یعقوب به عنوان محرک اصلی به استابنول تبعید می شود، شاهزاده جلال الدین میرزا خانه نشین شد اما هنوز کسی خود میرزا ملکم را به عنوان تقصیرکار اصلی نمیشناخت.
میرزا کار فراموشخانه را ادامه می دهد و نام جدید آن انجمن را “جامعه آدمیت” میگذارد. همزمان رسالههایی در نقد اوضاع مینویسد و همان ایدههای کتابچه غیبی تکرار می کند. رسالههایی که به دست دولتیان و بعرض شاه هم رسید.
تبعید به استانبول
ملکوم ابتدا به بغداد و بعد به استانبول میرود. در آنجا با دختری ارمنی با نام هانریت در کلیسای آیااستفانوس ازدواج میکند. همین وصلت در کلیسا موجب می شود که بسیاری از منتقدان و دشمنانش آنرا نشانهای از خارج شدن از دین اسلام بدانند که دوباره ترک دین کرده و حتی میگفتند از تابعیت ایران هم خارج شده تا ترکان عثمانی شغلی به او دهند. البته اینها اظهارات مخالفین است.
او در استانبول بعد از مدتی دوباره برای دولت ایران به کار گرفته شد و به سمت مستشاری میرزا حسین خان منصوب شد. همان میرزا حسین خانی که بعداً صدراعظم ایران میشود و موج سوم اصلاحات در دوران ناصرالدین شاه را شروع میکند.
ملکوم در دوران حضورش در استانبول با مجالس ادبی و روشنفکری عثمانی مرتبط میشود و در آنجا با میرزا فتحعلی آخوندزاده آشنا میشود و با او دوستی و مکاتباتی داشته است و ایده تغییر خط را هم از او می گیرد و یک الفبای گسسته را هم اختراع کرده بود.
تحت تاثیر آخوندزاده فکر تغییر خط را تا پایان عمر هم داشته حتی فکر می کرد که “این طرح تازه، کلید نجات ایران خواهد بود.” انقدر در مورد ایده تغییر خط غلو می کرد که حتی نبود آزادی و امنیت جانی و مالی و شیوع ظلم و رواج بی انصافی را نشانه نقص در الفبا می داند.
به نظر او خطوط ملل اسلام امکان ترقی را از آنها سلب کرده و با این الفبا نمیتوان افراد را باسواد ساخت.
در استانبول حسابی با آخوندزاده دوستی و ارتباط داشت. دوستی او با آخوندزاده تا آن حد بود که ملکوم نمایشنامههایی را در دوران اقامت استانبول نوشته برای آخوندزاده جهت تصحیح ارسال میکند.
سفارت لندن
در سال 1288 میرزا حسین خان از سمت سفارت استانبول به تهران بازمیگردد و به وزارت عدلیه، خارجه، سپهسالاری و صدارت میرسد. ملکوم را هم با خودش به تهران می برد و مجال دوباره ای به دست می دهد برای پیشبرد اصلاحات و نقشههایی که طبق کتابچه غیبی در سر داشت.
در این دوره است که اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ با اصرار سپهسالار انجام می شود. سال 1290 قمری و 1252 خورشیدی 1873 میلادی. اولین سفر از سه سفر شاه به فرنگ انجام می گیرد. هدف سپهسالار این بود شاه در اروپا با مظاهر تمدن جدید آشنا شود و اختلاف اوضاع ایران و ممالک متمدن را ببیند. به همین دلیل برای ایجاد مقدمات پذیرایی، میزا ملکوم با لقب تازه ناظم الملک به وزیر مختاری لندن منصوب میشود.
این سفر برای ایران بسیار پرهزینه بود چنانچه شاهی که به پول نیاز داشت با اعطای امتیاز بانک و راه آهن به بارون ژولیوس رویتر موافقت می کند. امتیازی پر سروصدا که به گفته برخی مورخان موجب عدم رضایت روسها شد و آنها بودند که در غیاب شاه در تهران موجباتی فراهم کردند ملایان و روحانیون را تحریک میکنند تا میرزا حسین خان سپهسالار عزل شود.
این امتیاز رویتر هم یکی دیگر از مواردی است که مورد استناد مخالفان ملکوم قرار میگیرد و نقش واسطه گری او را موجب ضرر اقتصادی و اجتماعی به کشور می دانند. این امتیاز بدون شک محل انتقاد است مخصوصاً بابت امتیاز همه منابع زیرزمینی که به این شرکت واگذار شد قرارداد خائنانهای است به هر روی لغو امتیاز موجب شد که ایران خسارت هنگفتی را بپردازد.
بعد از این رویدادها ملکوم از انگلیس به آلمان رفت و در دوران بیسمارک حتی توانست به بیسمارک نزدیک شود و در آنجا ترفیع رتبه هم پیدا کرد و از مقام وزیرمختاری به سفارت کبری رسید و عنوان “جناب اشرف” را کسب کرد که بعداً خودش را “پرنس رفورماتور یا شاهزاده مصلح” میخواند. شاه هم به او اجازه استعمال لقب پرنس را داد.
جنجال لاتاری
با مرگ یکی از حامیان همیشگی ملکوم یعنی سپهسالار مخالفتها با ملکوم حتی بیشتر شد. گرفتن امتیاز لاتاری تیر آخر را هم به جایگاه میرزا میزند.
امتیاز لاتاری بین دولت قاجار و یک تبعه فرانسوی به نام یوزی دوکار دوئل بسته شد اما این شخص صوری بود و خریدار امتیاز خود میرزا ملکوم خان بوده. هدف او هم از این قرارداد به جز اهداف مالی و شخصی این بود که برای ایران بتواند سرمایهگذاری خارجی جذب کند. او این امتیاز را موفق شد در سفر سوم شاه به فرنگ بگیرد.
اما بدخواهی امین السلطان که گویا خودش را در دریافت این امتیاز مقدم میدانست اسباب لغو این قرارداد شد. به این صورت که امین السلطان اتابک فتوایی از علما و فقها میگیرد دایر بر “حرمت عمل لاتار و قمار بودن”. بعد از سفر شاه امین السلطان خبر لغو امتیاز لاتاری را از راه سفارت انگلیس در تهران به خریداران اعلام می کند که بسیاری متضرر میشوند.
روزنامه قانون
ملکوم هم برای جبران این شکست روحی و اعاده حیثیت از خود دست به انتشار روزنامه قانون در لندن زد. تیغ تیز حملههای روزنامه هم علی اصغرخان امین السلطان به عنوان رقیب اصلی ملکوم و عامل خلع مقام او بود.
همزمان حوادث اخراج سیدجمال الدین اسدآبادی هم روی میدهد و این دو دشمن اتابک با هم در روزنامه قانون شروع به دشمنی با امین السلطان اتابک میکنند. جنگی مطبوعاتی بین قانون و روزنامه ایران و اطلاع در تهران واختر در استانبول درمیگیرد.
البته انتشار قانون به جز دشمنی و جدلی نتایج دیگری هم داشت. بسیار هم مهم و تاثیرگذار بوده. این روزنامه تا ده سال و زمان ترور ناصرالدین شاه چهل و یک شماره را منتشر میکند. به گفته محیط طباطبایی از 1267 تا 1277 شمسی.
با عزل امین السلطان و صدارت دوست دیرینه ملکوم امین الدوله دوباره ملکوم به عنوان های دولتی قبلی دست پیدا میکند و اینبار سفیر کبیر ایران شد در رم و تا آخر عمرش در سال 1326 قمری برابر 1287 شمسی 1908 میلادی در این سمت باقی ماند.
یعنی هنگام اعلام مشروطه و افتتاح مجلس شورای ملی او 50 سالی بود که در عرصه سیاسی ایران قدم و قلم زده بود و مشروطه خواهان جوان از نوشته های او بهره مند می شدند. بسیاری از کتابها و رسالههای او در تهران پخش و خوانده میشد و بیست و سه شماره از روزنامه قانون هم دوباره در تهران چاپ شد.
با اینکه ملکوم به دلیل کهولت سن نتوانست در ایام مشروطه به ایران بیاید نمی توان از نقش فکری که داشت صرف نظر کرد. افکار و بیان او در میان پشیگامان مشروطه طرفدار داشت. ایدههای او حول محور قانون، تجدد، آموزش نوین و مبارزه با استبداد و خرافات از طربق رسالهها و روزنامه قانون در میان مشروطهخواهان میچرخید.
اندیشهها
اندیشههایش را میتوان ذیل این گروهها تقسیم بندی کرد:
اول نظریه قانون و حکومت قانونمدار
ستون فقرات اندیشه ملکم خان است. البته هیچ گاه نظریهای منسجم در باب حکومت مشروطه ارائه نمی دهد و فقط از شکل حکومت، حاکمیت قانون، مجلس قانون گذاری و تفکیک قوا سخن میگوید.
دوم آزادی بیان و نقش مطبوعات
روزنامه قانون را تریبون روشنفکری کرده بود و در آن آشکارا از استبداد قاجار انتقاد می کرد. گرچه او به ندرت به صورت مستقیم شاه را نقد میکرد، اما از طریق نقد نظام، بیکفایتی حاکمان را به تصویر میکشید.
با همه محدودیتهایی که در آن روزگار انتشار روزنامهای فارسی در لندن داشت، شمارههای آن به دست اندک باسوادهای آن دوران و دانشجویان دارالفنون میرسید.
سوم مضمون انتقاد از استبداد
ملکوم خان که به عنوان روشنفکر رادیکال؛ استبداد را مانع پیشرفت میدانست. بخش عمده فعالیتهای فکری و روزنامهنگاری او صرف همین مبارزه با استبداد شده و زیربنای تمامی افکار اصلاح طلبانه او بود.
مثلاً حاکمیت فردی شاه و مطلق العنان بودن او را در روزنامه قانون نقد میکند و آن را مغایر اصول عدالت و تمدن میداند چراکه قانون باید به جای حاکمیت فردی بنشیند.
معتقد است راه رهایی ایران جایگزینی حکومت فردی با حکومت قانون است تا ملت فدای هوس و تصمیمات شخصی حاکم نشود.
چهارم مفهوم تجدد و پیشرفت
فریدون آدمیت هم در مورد دیدگاههای او می نویسد:
ملکوم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بدون بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود و عقیده داشت که:
در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری حق نداریم درصدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق غرب بوده و هستیم.
پنجم ملیت و هویت ایرانی
از شصت و چهار سال زندگی تنها 10 سال را در ایران گذراند. گرجه همیشه نگاهش به ایران بود اما از دور به ایران نگاه می کرد و رابطه اش با ایران به گفته حامد الگار بیشتر از لحاظ مصالح شخصی بود تا ایجاد اصلاحات.
و کسی مانند سایکس ناسیونالیسم او را قلابی می داند. شاید با این تلقی همراه باشد و فکر می کنم ملی گرایی او هم مانند پذیرش دین اسلام مصلحتی و کارکردی بوده.
او بیشتر به فکر اصلاح اجتماعی و تجدد است تا ایران و در این راه فکر می کند ملی گرایی، ناسیونالیسم راه ورود به تجدد خواهد بود.
ششم آموزش و پرورش نوین
دیدگاههای او درباره اصلاح نظام آموزشی و ضرورت تعلیم و تربیت جدید تکرار مکررات است.نیاز به دانشگاه است و مدارس جدیدی. نظرش را در مورد خط را در سطور بالاتر بیان کردم. تا پایان عمر شدیداً طرفدار تغییر الفبای فارسی بود و در این زمینه بسیار اغراق میکرد. گمان کنم او هم به مانند آخوندزاده هدف اولش نه مشکلاتی است که الفبای عربی از نظر ساختاری دارد بلکه با تغییر خط بیشتر خواستار قطع رابطه مردم ایران با آن پیشینه اسلامی است.
هفتم مضمون خرافات
هرچند ملکم خان کمتر به صورت مستقیم و صریح به باورهای خرافی و مذهبی حمله میکرد تا حساسیتها را برنیانگیزد، اما نوشتههای او تماماً در جهت ترویج عقلانیت و منطق بود که خود به خود، پایههای خرافات را سست میکرد. برای مثال، وقتی از فواید علوم جدید و اختراعات غرب صحبت میکرد، به طور غیرمستقیم، برتری دانش بشری بر باورهای دینی را میخواسته نشان بدهد.
هشتم عقل گرایی و علم پرستی
تاکید ملکوم بر عقل قابل توجه است و با نگاه علم گرایی که داشت به نظر او راه ترقی و رسیدن انسان به پیشرفت رها ساختن این عقل از قید و بند اسارت است و رهایی تنها زمانی حاصل می شود که در امورات و خیالات تنها عقل بشر سند و حجت و حاکم مطلق باشد.
نگاه او به اسلام
ملكم تقليد از غرب را مخالف اسلام نميدانست وحتي پيشنهاد ميكند كه يك طرح جامع بر مبناي تدابير مجرب دنيا جهت آباداني دنيا آماده گـردد و قبـل از اجـرا بـراي مجتهـدان جامعالشرايط فرستاده شود تا اصول آن خلاف شرع نباشد. ملکوم در هر زمینه ای کاملاً عملگرا و پراگماتیک بود. در سیاست و تحلیل دینی نمونه کامل کسی بود که به عملی بودن و نتیجه نگاه میکند.
با اینکه اصالتی ارمنی و مسیحی داشت اما در نوشتههای خود از لفافه اسلام و مسلمانی برای بیان تفکرات سکولاریستی و تجددطلبانه خود استفاده میکرد.
خادم یا خائم
این همه را گفتیم؟ امروز قضاوت ما در مورد میرزا ملکوم خان چیست. قرار نیست اسیر آن ادبیات خادم و خائن شویم. مخصوصاً در مورد شخصیتهای سیاسی و تاریخی اصلاً چنین نگاهی سم است. گرچه دشمنانش هرچه توانستهاند گفتهاند و جایگاه میرزا ملکوم را به نماینده فاسد قشر غربزده وابسته انگلیس و برپاکننده فراماسونری در ایران فروکاهیدند. اما میرزا بیش از این است. همگی نویسندگان و مورخان بی طرف هوش سرشارش و درایت سیاسی اش را ستایش کردند، گرچه سودجویی مالی و فرصت طلبیهای سیاسی او را تقبیح کردند.
افکارش در میان مشروطه طلبان می چرخید و یکی از مورجان انقلاب مشروطه شد. در حوادث مشروطه این تحصن باغ سفارت انگلیس بود که موجب شد افزوده شدن تشکیل شورای ملی و کلمه کنستیتوسیون (قانون اساسی) به لسیت درخواست ها شد و شما در این تحصن با اینکه حضور نداشت پژواک صدای ملکوم خان را میشنوید.
تحصنی که که بیشتر از محصلین دارالفنون بودند که میرزا میان آنها نفوذ داشت و روزنامه قانون پیش آنها خوانده میشد.
خبط و خطاهایی هم داشته. سیاست مدار کلاً باید زیپ جیب خود را ببندد، واگر نه همه اندوختهها و اعتبار خود را به باد می دهد و میرزا ملکوم اتهامات مالی کم نداشت:
واسطه گری برای امتیاز رویتر که امتیاز راهها و معادن ایران را به خارجی میداد. البته مانند همه رویدادهای تاریخی باید این امتیازها را امروز با دید جدیدی بررسی کنیم. آیا واقعاً چنانچه تا کنون گفته شدهاند امتیازها و قراردادهای خائنانه ای بودند یا بخشی از راه حل هرچند ناقص سیاسیون ایران برای آوردن توسعه به ایران .
یا گرفتن امضای شاه برای امتیاز لاتاری (قرعه کشی عمومی) در نهایت خسرانش برای مردم بود و ایران مجبور شد تا سالها خسارت لغو این دو امتیاز را بپردازد. آن هم برای مردم فقیر ایران در آن زمانه.
در مورد فراموشخانه هم بسیار مخاطب انواع تهمتها بوده که با پنهان کاری مسیر نفوذ بیگانگان و توطئه علیه دولت و مذهب را فراهم کرده. به هر روی این انجمنها در انقلاب مشروطه ایران و انتقال افکار جدید در بین ایرانیان نقش داشتهاند.
میگویند در مورد اسلام آوردن او هم ابهاماتی اساسی وجود دارد. این را واقعاً باید بپذیرفت. زندگی او را که نگاه میکنید شما هم به نتیجه خواهید رسید که اسلام آوردن او مصلحت اندیشانه بوده و تنها به قصد نفوذ در دستگاه سیاسی و اداری کشور اسلام آورده. به شدت هم متظاهر بوده و گفتار و کردارش برحسب اوضاع تغییر میکرده.
ضمن پذیرش این باید گفت که نقد به دولت و جامعهای است که برای حضور عناصر کاردان به دینشان نگاه میکنند. گرچه ریاکاری او را باید در این بخش نکوهید اما این یکی دیگر از دلایلی است که چرا رواداری دینی و سکولاریسم در هر دوره تاریخی بهترین گزینه است.