پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
صولت خان، فاتح خراسان
داستان ناتمام صولت السلطنه هزاره خانِ بزرگ تايباد و باخرز
در مجموع صولت السلطنه نه قهرمان ملی بود و نه طاغی و یاغی. شورش او حادثه ای بود که می توانست اتفاق نیفتد و یا بعد از وقوع با تدابیر خاص قابل کنترل باشد. شاید اگر به جای انسان لجوج و بی تدبیری مثل علی منصور، كس ديگري استاندار خراسان بود، این ماجرا به مصالحه منتهی می شد و صولت می توانست سالهاي ديگري به عنوان وزنه ای در شرق خراسان باقی بماند.
داستان قتل محمدیوسف خان هزاره معروف به صولت السلطنه، حادثه ناگواري بود كه مي توانست اصلا اتفاق نيفتد؛ چون نه خود او اهل جنگ و خونروزی بود و نه واقعا حکومت بویژه در سال های آزاد دهه 1320، انگيزه اي براي قتل و از بین بردن او داشت. با این حال، همه چیز دست به دست هم داد تا گلوله ای از تفنگ یک امنیه خودسر شلیک شود و چنین انسان روشنفکر و وطن دوستی از میان برداشته شود.
صولت فرزند محمد رضاخان شجاع الملک هزاره حاکم محلی باخرز، طیبات و جام در دوره قاجاریه بود. او در جواني به فراگيري زبان روسي پرداخت و سپس در آموزشگاه وابسته به كنسولگري روسيه در كاريز تايباد درس پزشكي خواند و به دنبال فوت پدرش، رئیس ایل هزاره در شرق خراسان شد. در آن زمان كاريز مركز بخش بود و طيبات (تايباد) يكي از دهستانهاي آن به حساب مي آمد.
صولت یکی از هوداران جدی انقلاب مشروطیت بود به همین دلیل، با راي مردم مشهد وارد پنجمین دوره مجلس شورای ملی( 1302تا 1304) شد که به نوشته روزنامه های آن دوران، نماینده ای « دارای افکار آزادی خواهی و حریت ضمیر» بود. او در حقیقت اولین نماینده سنی مذهبی است که تا کنون از مشهد به مجلس راه یافته است.
با به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی و در مسیر ایجاد دولت مدرن و یکپارچه، سیاست سرکوب قدرت هاي محلی اجرا شد. بسیاری از خوانین بزرگ و روسای ایلات و عشایر قدرتمند، زندانی و بعضا کشته شدند. اراضی تعداد زیادی از آنها در اختیار دولت قرار گرفت و در عوض، زمین هایی در مناطق دیگر کشور توسط دولت در اختیار آنها قرار داده شد که از حداقل معیشت برخوردار باشند اما قدرتی مقابل دولت نباشند.
رابطه صوالسلطنه و رضاشاه، در اوایل خوب بود. صولت بعد از پایان نمایندگی مجلس، به مشهد بازگشت و مشغول رسیدگی به املاک خودش بود. اما در سال 1311 بواسطه گزارش هایی که توسط وزارت جنگ علیه خوانین هزاره تهیه و به مرکز ارسال شد، حکم دستگیری و تبعید او به اجرا در آمد. املاک او در خراسان توقیف و زمین هایی از خسروخان قشقايي درشيراز و اهواز در اختیار او قرار گرفت و به همراه خانواده، تبعید شد. صولت روحيه عمراني داشت . از اينرو در همان دوران تبعيد اقدام به ايجاد شهركي در اهواز كرد و به نام فرزندش اردشير آنرا «شهرك اردشيري» ناميد كه هنوز هم به همين نام خوانده مي شود.
با سقوط حکومت رضاشاه در شهریور 1320، همه خوانین تبعیدی به میان ایل و طایفه خود برگشتند. اما حکومت جدید نسبت به پس دادن زمینهای مصادره شده صولت در باخرز، جام ، طیبات و فریمان اقدامی نکرد. او چند ماهی را در تهران ماند تا شاید بتواند در رایزنی با مقامات جدید، اموال از دست رفته را باز یابد، اما نتیجه ای نگرفت. ناگفته نماند كه ناصرخان قشقايي كه اراضي او نيز مصادره و بخشي در اختيار صولت قرار گرفته بود با هزاره ها رفتار بسيار خوب و انساني در پيش گرفت و يكسال به آنان فرصت داد تا امكان بازگشتشان به تايباد فراهم شود
صولت به خراسان بازگشت و از سر ناچاری، شخصا برای بازپس گیری املاکش اقدام کرد. حکومت او را تهدید کرد و او به همراه برادران، خواهرزاده ها و سران ایل هزاره، ابتدا شهرهاي باخرز، طیبات، تربت جام، فریمان، خواف، تربت حیدریه و کلات را تصرف کرد و سپس پیروزمندانه وارد مشهد شد و مركز استان خراسان را در كنترل گرفت.
در حمايت از صولت و با شعار رفع ظلم و جور حكومت، تعدادي از خوانين و كردهاي شمال خراسان به رهبري فرج بيك بيچرانلو دست به طغيان زدند و با تصرف شيروان، اسفراين و بجنورد تقريبا كل خراسان تا نزديكي هاي شاهرود از كنترل دولت خارج شد.
حكومت در سالهاي بعد از شهريور 1320 توان مقابله فوري با صولت را نداشت و از طرفي هم نگران بود كه انجام عمليات گسترده نظامي در نزديك مرزهاي شوروي، حساسيت و واكنش استالين را بر انگيزد. چون در اين ايام شمال و جنوب كشور در تصرف روسها و انگليسي ها بود.
بالاخره دولت در زمان نخست وزيري قوام السلطنه بعد از توافق با روس و انگليس، براي سركوب شورش خراسان دست به كار شد. علي منصور به استانداري خراسان منصوب شد و سرتيپ محمد نخجوان با يك لشكر و حدود 50 كاميون نيرو و ادوات نظامي به خراسان اعزام شدند. همچنين دولت از شوكت الملك بيرجندي و بلوچ هاي سرخس تقاضا كرد كه عليه صولت به كمك دولت بيايند كه پاسخ مثبتي نگرفت.
صولت و نيروهاي هزاره براي تقويت موضع خودشان در قلعه نظامي سنگ بست، سنگر گرفتند كه محل اتصال فريمان، نيشابور و مشهد بود. در روز 14 بهمن 1320 جنگ سختي درگرفت و رسول زوري يكي از فرماندهان صولت كشته شد. در نهايت تانك هاي ارتش از موانع گذشتند و قواي صولت به كلات نادري و سپس سرخس عقب نشيني كرد. مادر صولت از طايفه عباس خان جلايري در لاين سرخس بود كه امكان تصرف آن منطقه به راحتي امكان پذير نبود.تفنكچيان تحت امر علينقي خان منتصرالملك برادر صولت كه در تربت حيدريه مستقر بودند نيز به باخرز و رشتخوار عقب نشيني كردند
فرمان پيگرد شورشيان و دستگيري صولت
به اين ترتيب علي منصور به عنوان استاندار وارد مشهد شد و به تعقيب شورشيان پرداخت. منصور براي قدرت نمايي مصمم به دستگيري و اعدام صولت بود اما وزارت جنگ به همين اندازه از سركوب راضي بود و حتي در صدد بود تا از شورسيان تقاضا كند تسليم شوند و امان نامه بگيرند. بالاخره صولت با دريافت امان نامه و گرفتن قول مساعد براي رسيدگي به موضوع تصرف امولش تسليم شد و به همراه خانواده در حاجي آباد كرج اسكان داده شد.
او براي حدود دوسال در حال مذاكره با مقامات دولتي بود و حتي پيشنهاد كرد كه براي تامين مخارج خانواده حداقل اموالش در احمدآباد جام را به او برگرداند اما اين مذاكرات به جايي نرسيد و صولت در اواسط مهر 1322 از طريق كاميون به نيشابور آمد و با اتومبيل دوستش به فرهادگرد و سپس به باخرز رسيد . چندروزي در روستاي چهارطاق بود و سپس به اشتيوان رفت و در منزل حاج غلامحسين اسدي مستقرشد.
استاندار فورا دسته اي ژاندارم به رياست ستوان جمتاش را براي دستگيري صولت به باخرز اعزام كرد. همزمان با امنيه ها تعدادي از بهرامي هاي طيبات هم به كمك صولت شتافتند و قواي امنيه را خلع سلاح كردند. جمتاش و صولت توافق كردند كه با هم به شهرنو باخرز بروند و از تلگرافخانه آنجا با استاندار مذاكره كنند.
در بين راه ظاهرا بگومگوي ميان صولت و جمتاش صورت مي گيرد و جمتاش گلوله اي به سر صولت شليك مي كند اما صولت هم در همان حال نيمه جان، جمتاش را هدف قرار داد كه مجروح مي شود و صولت و جمتاش هر دو در ميان راه تربت جام فوت مي كنند. البته گفته مي شود كه صولت نيمه جان بوده و در حال حركت توسط ماموران دولت كشته مي شود. به اين ترتيب داستان محمد يوسف خان صولت السلطنه به پايان رسيد. محل دفن صولت در پايين خيابان مشهد است.
شرح دقيق ماجراي كشته شدن صولت
كاوه بيات نويسنده كتاب «صولت السلطنه و شورش خراسان» كه تنها اثر مستقل در باره صولت و طغيان هزاره ها به حساب مي آيد، ماجراي كشته شدن صولت را از زبان برخي مطلعين و شاهدان عيني اينگونه شرح مي دهد:
« صولت السلطنه با کامیونی که به خراسان می رفت تا نیشابور آمد و به منزل گنجی یکی از دوستانش رفت. عزت گنجی همان روز، وی را با اتومبیل شخصی اش به فرهاد گرد رساند.
صولت السلطنه در آنجا اسبی از رحیم خان بلوچ گرفت و به چهارطاق و سپس به اشتوان رفت و در منزل غلامحسین خان اسدی اقامت گزيد و فورا سواری از افراد غلامحسین خان اسدی را به طيبات فرستاد.
صولت السلطنه ضمن مطلع کردن هزاره ها از ورود خود دستور داد چند سوار به اشتوان حرکت کرده و در ضمن مراتب ورود او به ژاندارمری و مرزبانی و بخشداری طيبات اطلاع داده شود.
تلگرافی نیز به قرار ذیل از تلگرافخانه طيبات به مجلس شورای ملی و تنی چند از نمایندگان مجلس و روزنامه نوبهار مخابره می کند که« به تصدیق عموم یک سال و نیم در تهران راجع به استرداد املاک آنچه به اولیا دولت مراجعه نمودم کوچکترین توجهی نکردند تا این که مجبور شدم از استیصال و پریشانی معاودت نمایم. مدتی در زیر شکنجه و حبس و تبعید از هستی خارج شده اینک هم که دوره آزادی است آیا سزاوار است با مظلومین اینگونه رفتار شود. استدعای احقاق حق و استرداد املاک خود را می نمایم..».
از سوی دیگر راننده کامیونی که صولت السلطنه را تا نیشابور آورده بود، پس از آن که به مشهد رسید خبر ورود او را به خانواده اش اطلاع داد
علی منصور نیز که از جریان ورود او مطلع شده بود همان روز 14 مهر( 1322) به ژاندارمری اطلاع داد که « از نقطه نظر سیاست محل و حفظ انتظامات عمومی با هر چند نفر از برادرانش که همراه او باشند باید دستگیر و به مشهد جلب شوند»
برادران صولت السلطنه که اصلاً در مشهد و همانگونه که اشاره شد بی اطلاع از کم و کیف دقیق بازگشت او بودند فورا بازداشت شده و نیرویی مرکب از 14 ژاندارم نیز به فرماندهی ستوان جمتاش برای دستگیری صولت السلطنه با یک کامیون به طيبات اعزام شد
جمتاش نخست به شهرنو باخرز آمد و اطلاع حاصل کرد که صولت السلطنه در چارطاق است و عازم آنجا شد در چارطاق نیز مطلع شد که صولت السلطنه در اشتوان است
ستوان جمتاش سحرگاه روز 16 مهر به اشتوان رسید. افرادش را در اطراف آبادی مستقر و با چند ژاندارم به منزل حاج غلامرضا اسدی درآمد.
ژاندارم های همراهش را در اطراف خانه گذاشت و خود وارد شد صولت السلطنه خواب بود اورا بیدار کردند و جمتاش گفت که به مشهد احضار شده است.
در اين ميان کریم سلطان و غلام محمد بهرامی از نزدیکان صولت السلطنه که از طيبات حرکت کرده بودند نیز به اشتوان
رسیده و پیش از ورود به خانه غلامرضا سلطان دو ژاندارمی را که در اطراف منزل بودند خلع سلاح کرده و به نزد صولت السلطنه آمدند.
وی نخست فرمان داد تا اسلحه آن دو ژاندارم را پس دادند و پس از گفتگوی هایی با جمتاش قرار شد به باخرز بروند و از تلگرافخانه آنجا با منصور به صورت حضوری مذاکره کنند.
صولت السلطنه و جمتاش از منزل خارج شده و دو به دو می رفتند که ظاهراً اختلاف نظری حاصل شد.
گویا جمتاش برخلاف قرار قبلی ناگهان اصرار ورزید که به جای باخرز باید به مشهد بروند
ناگهان صدای گلوله ای نیز از اطراف آبادی بلند شد. صولت السلطنه رو به جمتاش کرد و گفت قرار نبود کسی تیراندازی کند. جمتاش دست به اسلحه کمری خود برد. صولت السلطنه که دست بر شانه اش داشت، خواست که او را بگیرد، ولی فقط پوستین جمتاش دستش را گرفت، جمتاش با پارابلوم بر تهیگاه صولت السلطنه شلیک کرد و گریخت.
غلامرضا سلطان که دهنه اسب صولت السلطنه را در دست داشت و بدانجا می آورد، با مشاهده این صحنه اسب را ول کرد و جمتاش را بغل زد
جمتاش گلوله ای نیز بر دست او زد و از چنگش گریخت. در این بین صولت السلطنه که هنوز نیمه جانی داشت بر دو زانو بلند شد، تفنگ از دوش برکشید و نخست جمتاش را هدف قرار داد. سپس ژاندارمی را نیز که از گوشه ای سر برآورده بود زد و خودش مُرد…
در این بین سایر ژاندارمها نیز آتش گشودند و حاجی محمد هزاره که سوار بر اسب بود کشته شد.آنگاه به صحنه آمده جمتاش را که مجروح بود بر تخت روان گذاشته، اجساد صولت السلطنه و حاجی محمد و ژاندارم مقتول را نیز در کامیون گذاشتند و راهی طيبات شدند. پیش از ترک اشتوان جمتاش دستور داد که غلام رضا سلطان اسدی را نیز به ستون منزلش بسته و تیر باران کنند.
ستوان جمتاش هم در بین راه درگذشت و جسدش را با جسد ژاندارم مقتول به تربت جام آوردند تا فردای آن روز در مشهد تشییع نظامی شود برای احتیاط نیز تعداد سرباز برای تقویت پاسگاه های اطراف طي باد و تربت جام اعزام شدند ولی این اقدام احتیاطی غیرضروری بود چرا که برای هزاره ها مرگ صولت السلطنه نقطه پایان ماجرا بود».
در اين نوشته آقاي بيات ذكر شده كه دهانه اسب صولت در دست غلامرضا سلطان بود كه مطابق بررسي هاي بعدي مشخص شد فردي كه دهانه اسب صولت را در دست داشته حاجي محمد مهتر اسبان صولت بوده است.
بازتاب هاي قتل صولت السلطنه
محمدرضاخان شجاع الملك پدر صولت انسان بسيار متنفذي در ايران و افغانستان بود و در حفاظت از مرزهاي شرقي كشور، خدمات ارزنده اي كرده بود . از اينرو، كشتن صولت آنهم به اين شكل فجيع و مظلومانه، بازتاب هاي زيادي ايجاد كرد.
تعدادي از روزنامه ها با تاكيد بر سلامت نفس و وطن خواهي صولت و نيز ظلم و اجحافي كه در حق او شده بود، از بابت قتل او، دولت و بويژه علي منصور استاندار خراسان را به شدت مورد انتقاد قرار دادند و خواستار محاكمه و مجازات مسببان قتل او شدند. حتي بر سر اين موضوع اختلافاتي ميان وزارت جنگ و وزارت كشور بروز كرد اما از ترس واكنش هاي عمومي، نهايتا هم نظر شدند و همه دستگاههاي دولتي به وارونه سازي حقيقت پرداختند!
ستاد ارتش جنازه سروان جمتاش را با تشريفات كامل و مثل قهرمانان جان باخته در راه وطن دفن كرد و با اينكه صولت تفنگ ژاندارم هاي خلع سلاح شده را به آنان برگردانده و در حال حركت براي مذاكره و گفتگو با استاندار بود، با صدور اعلاميه اي دروغين نوشت:
«… صولت از تسليم خود داري و ستوان يك جمتاش را با دو تير مضروب و خود او با 12 نفر همراهانش كه مسلح بودند، قصد فرار مي نمايد كه بر اثر درگيري با ژاندارم ها، صولت السلطنه و دو نفر از همراهانش كشته مي شوند».
حتي سيد محمد تدين وزير كشور دولت سهيلي طي نطقي، صولت و هوادارانش را متهم كرد كه «…در خراسان علم طغيان بر افراشتند، اعلاميه طبع كردند و منتشر كردند مبني بر اعلام جمهوريت و قيام عليه حكومت مركزي…».
اما اين اعلاميه دروغين دولت سبب اقناع جرايد و افكار عمومي نشد. روزنامه نوبهار نوشت كه لحن اعلاميه دولت كه صولت را طاغي و ياغي معرفي مي كند با شناختي كه ما از روحيات صولت داريم، جور در نمي آيد و عوامل دولت با تعجيل بي دليل« …چنان جوان لايق و وطن خواهي را بي سبب از بين برد».
روزنامه «تجدد» به تاريخ 20 مهر 1322 مقاله مفصلي در باره سوابق و ويژگي هاي صوالسلطنه و نكوهش رفتار علي منصور استاندار خراسان نوشت و تاكيد كرد كه «… از مردان نيك نفس و وطن پرست و يكي از وكلاي صالح دوره پنج مجلس شوراي ملي بود كه بر اثر ظلم و تعدي حكومت جابر و ستمگر بيست ساله از هستي ساقط شد و دنباله آن جنايات به قتل فجيع و حيرت انگيز آن فقيد مظلوم منتهي شد…آقاي منصور يك مرتبه ايران را {اشاره به دوران نخست وزيري او در شهريور 1320} به لب پرتگاه برد. اين مرتبه هم با قتل صولت صفحه تازه اي به زندگي پر افتخار خود اضافه كرد!».
با همه اينها، در آن سالهاي طوفاني و پر اتفاق موضوع قتل صولت السلطنه به حاشيه رفت و بعد از تحكيم پايه هاي قدرت محمدرضا شاه پهلوي، علنا بايكوت خبري شد. ورثه صولت هم چندسالي پيگير استرداد اموال مصادره شده در باخرز و جام بودند كه نتيجه اي حاصل نشد و دولت املاك كوچكي در ورامين تهران در اختيار ورثه او گذاشت. املاك احمد آباد جام هم ظاهرا همان سالها به آستان قدس واگذار شده بود.
ناصر بهرامي ساكن تايباد و از تحصيلكردگان قديمي و مطلعين تاريخ محلي كه از بستگان صولت نيزبه حساب مي آيد در باره سرنوشت برادران و خانواده صولت مي گويد:
«بعد از قتل صولت، برادران او نيز محاكمه و تبعيد شدند. منتصرالملك به گرگان و محمدخان به ورامين تبعيد شد. احمدخان در تهران كارمند وزارت راه شد و سپس به وزارت دربار راه يافت. غلامحين خان اسدي كه در اشتيوان به صولت پناه داده بود در خانه اش تيرباران شد. دو فرزند پسر صولت يعني اردشير و سيروس به آلمان مهاجرت كردند. سيروس در آلمان هتل مجهزي راه اندازي كرد و هر سال ميزبان خسروخان قشقايي و خانواده او بود». البته بعد از قتل صولت، براي خوانين و معتمدين هم پيمان او درد سرهايي درست شد. برخي حاميان صولت در ميان ولايت و مشهد ريزه بصورت دستجمعي به مكه عزيمت كردند تا از فشار حكومت در امان بمانند.
نوشته ها و اطلاعات موجود در باره صولت
همانطور که اشاره شد در باره محمد یوسف خان هزاره مشهور به صولت السلطنه اطلاعات زیادی در دست نیست که یکی از دلایل آن شاید بایکوت خبری موضوع توسط حکومت بود. ضمن اینکه در میان هزاره ها و یا بازماندگان صولت هم در طول حکومت پهلوم دوم، خیلی تمایلی به پرداختن به این موضوع وجود نداشت و ورثه او هم امیدوار بودند که در فضای آرامتری بتوانند اموال مصادره شده خود را باز ستانند.
همچنین فراموش نکنیم که صولت در میان ایل و طایفه خود انسان به غایت برجسته و یک سرو گردن از همه بالاتر بود و بعد از او در میان بستگانش کسی در حد او ظهور نکرد که بتواند مدعی و خونخواه صولت باشد. به همین دلیل بعد از کشته شدن صولت هزاره ها نتوانستند واکنش و یا اقدام خاصی نشان دهند و شاید نزدیک به 50 سال هیچ نوشته و نشانه قابل توجهی در باره صولت منتشر نشد و فقط خاطره کم رنگی از او در ذهن مردم سالمند منطقه باخرز و جام باقی بود.
به همین دلیل شناخت بیشتر از صولت السلطنه تا دهه 1370 شمسی و انتشار کتاب «صولت السلطنه و شورش خراسان » توسط محقق ارجمند جناب آقای کاوه بیات به تعویق افتاد. کتاب آقای بیات اثر ارزشمندی است به این دلیل که هم از اسناد موجود در سازمان اسناد ملی ایران استفاده کرده و هم حجم قابل توجهی از اطلاعات را از طریق گفتگوی مستقیم با ریش سفیدان هزاره و یا هم عصران صولت کسب کرده است. به هر حال این کتاب تا حد زیادی به معرفی صولت به محققان کشور کمک کرده است.
با همه اینها، این کتاب کم حجم بیش از 20 سال پیش منتشر شده است و تمرکز اصلی آن هم بر موضوع شورش واقع شده در زمستان 1320 است و خیلی به زندگی خصوصی و سیاسی و شاکله فکری صولت نپرداخته است و در خصوص این افراد که به هر حال از نخبگان و تحصیل کردگان و نیروهای زبده سیاسی وقت بوده، اطلاعات چندانی ارائه نکرده است. از آن گذشته، طی دو دهه اخیر به احتمال زیاد اسناد جدیدی در باره صولت بدست آمده باشد که می تواند ابعاد دیگری از خصوصیات و شورش سیاسی او را آشکار سازد.
فراموش نکنیم که شورش صولت محدود به تایباد و باخرز نبود و به کل خراسان سرایت یافت، به همین دلیل افراد دیگری هم هستند که در باره این ماجرا به نقل از پدران و یا دیگرآگاهان، قادر به ارائه و تکمیل اطلاعات باشند. به عنوان مثال در گفتگویی که با آقای علی ظفر زاده (نماینده پیشین مشهد) داشتم، به نقل از پدرشان حاج محمد حيدر ظفرزاده که از فرماندهان قواي صولت بودند و مسئوليت اداره فريمان بعد از تصرف به ايشان سپرده شده بود، خاطراتی را نقل مي كنند كه درهيچ از منابع مكتوب قيد نشده است.
به گفته آقاي ظفر زاده : « « در دفعه دومي كه صولت از تهران برمى گردد و سنگ بست پياده مى شود يك شب در روستايي متعلق به سيد على احمد كه از فرماندهان قيامش بوده ونزديك فرهاد گرد است مي ماند وشب بعدى هم در روستاى نرگ ١٢ (كيلومترى غرب فريمان) در منزل مرحوم پدرم حاج محمد حيدر ظفرزاده اطراق مى كند و سپس به همراه دو سوار به باخرز عزيمت مي كند. ضمنا به دليل اينكه پدرم در قيام صولت نقش داشت و مسئوليت فريمان با او بود براي خانواده ما هم تبعاتي در پي داشت. اموال پدرام تاراج و خود او براي مدتي متواري شد…»
همچنین رضانوروز زاده (نماینده پیشین اسفراین ) هم در این خصوص خاطراتی را به نقل از افراد مسن تر به یاد داشتند که جمع آوری این دست خاطرات می تواند به غنای اثر موجود بیفزاد.
خوشبختانه دوست گرامی من جناب آقای علی کریمیان محقق پيشين سازمان اسناد ملی ایران در حال نگارش کتاب جدیدی است که بخشی از آن به داستان صولت اشاره دارد و امیدوارم به محض انتشار این کتاب بتوانم به معرفی جدیدترین یافته های آن در باره قیام صولت مبادرت کنم. در مجموع باید پذیرفت که درک ما از صولت السلطنه هنوز کامل نیست.
چند نكته پيرامون صولت و طغيان هزاره ها
با مطالعه مجموع اسناد و نوشته های موجود، یاد آوری چند نکته در باره شورش صولت می تواند به شناخت بیشتر او کمک کند:
1-در بیشتر اسناد و نوشته های موجود، انگیزه اصلی صولت از طغیان علیه حکومت، اهداف شخصی و یا تلاش برای استرداد املاک بیان شده است. البته این واقعیتی است که در دوره رضاشاه املاک او را بزور مصادره کرده بودند و طبیعی بود که در دوران بعد از سقوط حکومت، باید به دنبال گرفتن اموالش می رفت اما صولت حتی قبل از مصادره اموال هم انسان آزادیخواه و مدرنی بود و از بسیاری خوانین هم دوره خودش انسان تحصیل کرده ترو روشنفکر تری بود.
2- صولت ذاتا انسان متمرد و ستیزه جویی نبود و تا آخرین لحظه عمرش تلاش می کرد که این ماجرا با مصالحه حل شود و خون کسی ریخته نشود. حتی زمانی که مشهد را تصرف کرده بود می کوشید تا از طریق مطبوعات و واسطه كردن تجار و روشنفکران تا حد امکان زمینه مذاکره با حکومت مرکزی را فراهم کند اما متاسفانه بصورت ناخواسته به مسیر خونبار کشیده شد.
در همین کتاب كاوه بیات هم نقل شده است که در درگیر سنگ بست حکومت یک غیرنظامی را سپر بلا کرد و فرستاد به درون قلعه تا ببینید کسی از قشون صولت باقی مانده است یا خیر. که همراهان صولت چون می بینند که او غیرنظامی است به او شلیک نمی کنند و جالب است که فرد غیرنظامی هم دلش با صولت بود و وقتی بر میگردد به دورغ می گوید کسی را در درون قلعه ندیده است.
3- شكي نيست كه قیام صولت بویژه تصرف خراسان در صورت موفقیت می توانست خدشه به امنیت و تمامیت ارضی کشور باشد اما خاستگاه و هدف این شورش اقدام علیه تمامیت ارضی ايران نبود و به مانند شورش جعفرپیشهوری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان داعیه تجزیه طلبی نداشت. صولت خودش را دلبسته ایران می دانست و از اینکه نیاکان بویژه پدر او شجاع الملک از مرزداران کشور بود احساس افتخار می کرد
4- برخلاف دیگر شورش های این دوره که عمدتا عنصر خارجی در آن دخیل بود در ماجرای صولت ردپایی از دخالت یا نفوذ خارجی ها دیده نمی شود. حتی حکومت شوروی هم که در ظاهر با صولت رابطه خوبی داشت هیچ گونه دخالتی به نفع او صورت نداد و برعکس، طبق توافقی پنهان اجازه مداخله دولت برای سرکوب شورش را داد که باید این اقدام روس ها با توجه به اسناد موجود، با دقت بیشتری بررسی شود
5- برخلاف اغلب طغیان های تاریخ معاصر ایران که ریشه مذهبی یا قومی داشتند، شورش صولت ریشه مذهبی و قومی نداشت و ترکیب از فارس، کرد، کرمانج و بلوچ سني و شيعه در آن مشارکت داشتند. ضمن اينكه كل خوانين محلي هم متحد صولت بودند.
به عنوان مثال شاه عالمي ملاك بزرگ فريمان، رسول زوري خان صالح آباد، كلالي هاي جام، انصاري هاي شهرنوباخرز، اسدي هاي بالا ولايت و عبدالقادر سلطان اسكندي زميندار بزرگ ميان ولايت و عشقعلي خان جيزآبادي و غلامحسين خان اشتيواني و نيز خاوري هاي فريمان همه در سپاه صولت بودند و در فتح شهرهاي خراسان هريك فرماندهي بخشي از قشون را برعهده داشتند.
چند قومیتی بودن این حرکت نشان می دهد که درجه ای از نارضایتی شدید در میان مردم وجود داشته است و شورش صولت بهانه ای برای اعتراض به حکومت بویژه فشارهای دوره رضا شاه بوده است.
در مجموع صولت السلطنه نه قهرمان ملی بود و نه طاغی و یاغی. شورش او حادثه ای بود که می توانست اتفاق نیفتد و یا بعد از وقوع با تدابیر خاص قابل کنترل باشد. شاید اگر به جای انسان لجوج و بی تدبیری مثل علی منصور، كس ديگري استاندار خراسان بود، این ماجرا به مصالحه منتهی می شد و صولت می توانست سالهاي ديگري به عنوان وزنه ای در شرق خراسان باقی بماند.
در ادامه تعداي عكس در باره صولت و بستگان و همراهان او مشاهده مي كنيد كه برخي از كتاب « صولت السلطنه و شورش خراسان» نوشته كاوه بيات استخراج شده است.
نشسته از راست
علیقلی خان منتصرالملک هزاره(برادر کوچک صولت)
یوسف خان صولت السلطنه هزاره
حسن خان جلایر (دایی صولت)
صارم الملک هزاره(برادر صولت)
تصویر چند تن از خانواده بهرامی های تایباد که از بستگان سببي صولت به حساب می آمدند
تصويري از حاج محمد حيدر ظفرزاده از فرماندهان صولت كه مسئوليت شهر تصرف شده فريمان به او سپرده شده بود