پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
بخش دوم
مفهوم «دِه»، «دهكده» و « قَريه » ؛ آشنايي با سكونت گاههاي غير شهري در منطقه جام، تايباد، باخرز و صالح آباد
در منطقه ما هنوز هم برخي سكونت گاهها با كلمه ده آغاز مي شود مثل «ده برزو» و «دهنو» در باخرز و يا «آزاد ده» صالح آباد. در تقسمات كشوري اكنون كشور نيز، واحد پايه همچنان ده است و از تركيب چند ده يك «دهستان» تشكيل مي شود. مثل دهستان هاي بالاجام، جلگه موسي آباد، ارزنه، اشتين، جنت آباد و كرات در شهرهاي تربت جام، باخرز، صالح آباد و تايباد.
در بخش اول اين نوشته به تعريف «روستا» پرداخته شد و در اين بخش، مفهوم «ده»، دهكده» و «قريه» مورد بررسي قرار مي گيرد.
1- ده
«ده» كه جمع آن «دهات» ناميده مي شود، شامل سكونت گاههايي است كه معمولا به لحاظ وسعت و جمعيت، كوچكتر و كمتر از روستاست.
شيوه زيست و زندگي در ده نيز مانند روستا، مبتني بر يكجانشيني و عدم تحرك مداوم جمعيت است ولي در گذشته لزوما شيوه توليد آن مبتني بر كشاورزي، باغداري و دامداري نبوده و مشاغل ديگري مثل معدن كاري، پرورش پرندگان، صيادي، ساخت صنايع دستي و غيره را هم شامل مي شده است. به همين دليل ساكنان ده را خانواده ها و جماعت هاي خودكفا و «خودبسنده» مي ناميدند كه اغلب مايحتاج زندگي( گوشت و غلات) را خود تهيه مي كردند.
سنايي گويد:
ده بود آن نه دل که اندر وی
گاو و خر گُنجد و ضیاع و عقار
كه منظور از ضياع و عقار همان آب و زمين و درخت و كالا و اموال خانه است
اما در ايران، حتي در قانون اصلاحات ارضي قبل از انقلاب نيز، ده و روستا را به لحاظ نوع مشاغل ساكنان، يكسان تلقي كرده و كار و درآمد بيشتر مردم را كشاورزي دانسته است. در تقسمات كشوري اكنون كشور نيز، واحد پايه همچنان ده است و از تركيب چند ده يك «دهستان» تشكيل مي شود. مثل دهستان هاي بالاجام، جلگه موسي آباد، ارزنه، اشتين، جنت آباد و كرات در شهرهاي تربت جام، باخرز، صالح آباد و تايباد.
در گذشته، تعدادي از دهات نزديك به هم ساخته مي شدند و بواسطه توسعه، به هم متصل مي شدند و يك روستا را تشكيل مي دادند. بنابراين، بي راه نخواهد بود كه روستا را تركيبي از دهات به هم پيوسته، بدانيم. البته در زمان ساسانيان، ده يا «ديه» و « دهيا» معمولا از روستا جمعيت بيشتري داشت و رئيس يك ده، به همراه مزارع اطراف آن را «ديهيك» مي ناميدند.
اوحدي گويد:
چون کمان رئیس شد بی زه
نتوان خفت ایمن اندر« دِه»
هم مردم «ده» و هم مردم «روستا»، معمولا داراي روابط اجتماعي و خاطرات جمعي مشترك اند كه هويت جمعي آنها را شكل مي دهد اما در روستاها، معمولا تشريفات و آداب و رسوم متصلب و محكم تري جاري است كه ساكنان را ناچار به رعايت مي كند.
در صورتيكه مردم «ده» معمولا به سادگي و بي قيدي و حتي كم توجهي به برخي رسوم سخت و تشريفاتي شهره اند. كلمه «دهاتي» كه امروزه نوعي توهين تلقي مي شود، در گذشته به آن دسته مردمي گفته مي شد كه خيلي پايبند به قيد بندها و تشريفات خسته كننده جماعت اشراف شهرنشين نبودند.
سهراب سپهري در باره صفا و صميت مردم دهات مي گويد:
« … بی گمان در ده بالا دست، چینه ها کوتاه است
مردمش میدانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی، آبی است
غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد کوچه باغش پر موسیقی باد…»
در منطقه ما هنوز هم برخي سكونت گاهها با كلمه ده آغاز مي شود مثل «ده برزو» و «دهنو» در باخرز و يا «آزاد ده» صالح آباد و غيره… اما
2- دهكده
دهكده به اجتماعات كوچكتر و در حدود 10 خانوار گفته مي شود كه با فاصله از روستاها ساخته مي شود. امروزه «دهكده» بيشتر به تفرجگاهها و مناطق توريستي اطلاق مي شود مثل دهكده هاي احداث شده در جنگل هاي شمال و يا دهكده المپيك تهران كه البته يك منطقه شهري است.. اصطلاح دهكده در ميان مردم تربت جام، باخرز، تايباد و صالح آباد چندان مرسوم نيست
تصوير دهكده تفريحي ماسال در شمال ايران
3- قريه
قريه شكل عربي شده همان ده است. معمولا قريه، توسط دامداران در بيابانه و يا دامنه هاي نزديك به كوهستانها ساخته مي شد كه دسترسي راحت تري به چراهگاهها داشته باشند. با اين حال در اسناد ملكي قديم در مناطق جام و باخرز و تايباد به جاي روستا و ده، اغلب از اصطلاح « قريه» استفاده شده كه مفهوم دقيقي نيست.
در متون قديمي و تاريخي ديگر مناطق كشور هم تفكيك چنداني ميان «ده» و «قريه» صورت نگرفته است. دولت شاه سمرقندي در باره رهبر جنبش سربداران مي نويسد: «موسس این سلسله عبدالرزاق سربداری از قریه باشتین، از روستاهای سبزوار، برخاست و پدرش، خواجه فضلاللّه، مرد محتشم و بزرگ این ده بود». در اين متن« قريه» زير مجموعه «روستا» اما همرديف با «ده» لحاظ شده است.
در اين شعر احمد شاملو مي توان تا حدودي به دور افتادي «قريه» از شهر و روستا پي برد:
« بیابان را، سراسر، مه فرا گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است…..
سگان قريه خاموشند…»
اسامي برخي از دهستانهاي منطقه ما در زير فهرست شده است:
دهستانهاي شهرستان تربت جام:
دهستان بالاجام
دهستان جامرود
دهستان جلگه موسیآباد
دهستان دشت جام
دهستان زام
دهستان کاریزان
دهستان گلبانو
دهستان میانجام
دهستان هریرود
……………………………………………………
دهستان هاي شهرستان تايباد:
دهستان پایین ولایت (تایباد)
دهستان دشت تایباد
دهستان کرات
دهستان کوهسنگی
……………………………………………………..
دهستان هاي شهرستان با خرز
…………………………………………………….
دستان هاي شهرستان صالح آباد:
در بخش بعدي اين نوشته، مفهوم« آبادي»، «رباط»، «قلعه » و غيره بررسي خواهد شد. بخش اول اين مقاله مجددا در زير باز نشر شده است
بخش اول :
سكونت گاههاي غير شهري در ايران ؛ تفاوت «روستا» با «ده»، «آبادي»، «كلاته» و «قلعه» و غيره…
در تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد شاهد روستاهايي با اسامي خاص و جالب مثل كلاته خوني، گرازي، المجوق، گوربند، سمرغاوه، گوش لاغر، كنده سوخته، درس آخوند، تيمنك، چهاربرجي، شيزن، كافچ، فرزنه، نقار خانه و غيره هستيم كه ريشه يابي تاريخي و علت نامگذاري آنها، مي تواند بسيار مفيد و آگاهي بخش باشد
🌿 سكونت گاههاي غير شهري در ايران، با عناوين مختلفي همچون، روستا، ده، دهكده، قريه، آبادي، مزرعه، قلعه، قصبه، رباط، واحه و غيره شناخته مي شوند كه در منطقه تربت جام، باخرز، صالح آباد و تايباد نيز، كماكان همين اسامي در جريان است؛ هر چند بعضا از مفهوم اصلي خود فاصله گرفته است.
🌿 تقسيم بندي اين اماكن مسكوني در ايران و جهان معمولا بر اساس ميزان جمعيت، هويت جمعي و يا نوع معيشت و نظام توليدي آنها، صورت مي گيرد اما در بسياري مواقع هم، بدون توجه به اين معيارها، هر سكونت گاهي به يك نامي خوانده شده است. اين اسامي چه تفاوتي با يكديگر دارند؟
♦️ 1-روستا
🌿 روستا كه در متون كهن ايران «روستاك»، «روستاغ» و «روستاق» ناميده مي شد، به معني سرزمين وسيع و پهناور بود. اين اصطلاح در ايران بعد از اسلام نيز رايج شد و به مراكز آباد كه شبيه شهرها بود، گفته مي شد. همچنانكه در برخي منابع تاريخي، باخرز، زام (جام) را از «روستاق» هاي شهر بزرگ نيشابور به حساب آورده اند.
🌿 به مروز زمان كه برخي«روستاق ها» تبديل به بلاد يا شهر شدند، عنوان «روستاق» از رونق افتاد و به «روستا» تبديل شد. عنوان «روستا» معمولا به آندسته از سكونت گاههايي گفته مي شودكه بر شيوه توليد كشاورزي و دامداري استوار است و از آنجا كه اين نوع زندگي توام با رنج و سختي و شرافت بود، روستائيان نماد كوشندگي و سخت جاني به حساب مي آمدند.
🌿 در حكايتي كه سعدي از شهر شام (از سوريه امروز) نقل مي كند اين سخت كوشي و نيز قطب بندي طبقاتي ميان روستائيان با اشراف تن پرور و كاهل شهري به چشم مي خورد :
🔸وقتی افتاد فتنهای درشام
🔸هر کس از گوشهای فرا رفتند
🔹 روستازادگان دانشمند
🔹به وزیری پادشا رفتند
🔸پسران وزیر ناقص عقل
🔸به گدایی به روستا رفتند
🌿 و يا بعد از او، مولانا مي گويد:
🔹«روستايي گاو در آخور بِبَست
🔹 شير، گاوش خورد و بر جايش نشست».
كه در اين بيت نيز اشاره به شغل اكثريت روستائيان يعني دامداري است البته مضمون اين حكايت در برگيرنده پندي حكيمانه است كه چگونه صياد، جاي صيد را مي گيرد.
🌿 در سالهاي قبل از انقلاب، برخي ماركسيست ها و يا مائوئيست هاي ايراني، ضمن نقد به مدرنيته، شهر نشيني و صنعت، خواهان بازگشت مردم به روستاها و احياي اقتصادي كشاورزي سنتي بودند. در ميان رهبران مذهبي انقلاب 57 نيز تمايلاتي به رها كردن صنعت و بازگشت به فلاحت در روستاها وجود داشت كه با وقوع جنگ و نياز به ساخت تسليحاتي و راه اندازي كارخانه ها براي تامين ارزاق عمومي، اين تفكر خطرناك به فراموشي سپرده شد.
🌿 در آثار برخي از نويسندگان ايراني دهه 40 مثل باقر مومني، جلال آل احمد، غلامحسين ساعدي و بويژه محمود دولت آبادي، «روستا » نماد اصالت در مقابل طبقه نوظهور بورژوازي شهري بود. به عقيده دولت آبادي بعد از انجام اصلاحات ارضي و مهاجرات روستائيان به شهرها، پاكي و اصالت آنها در معاشرت با طبقه سوداگر شهر نشين، مخدوش مي شد.
🌿 اين اصالت خواهي هنوز هم در نوشته ها و اشعار برخي نويسندگان و شعراي روستايي مقيم شهرها به چشم مي خورد.
جلیل صفربیگی مي سرايد:
🔸« قربان صداقت و صفای خودمان
🔸ماییم و دل پاک و خدای خودمان
🔹در شهر شما نمي توان عاشق شد
🔹 بايد برم به روستاي خودمان»
🌿 در مجموع روستا و روستا نشيني كه مبتني بر يكجا نشيني و نظام توليدي مبتني بر كشاورزي، باغداري و دامداري است در مقابل جمعيت هاي صحرا گرد و متحرك به كار مي رفت. اما به مروز زمان، روستا نشيني، نقطه مقابل شهر نشيني قرار گرفت.
🌿 از حيث تقسيمات كشوري، امروزه سكونت گاهها در ايران را بر اساس ميزان جمعيت تقسيم مي كنند و مثلا اماكن زير 5 هزار نفر را روستا و بيش از آن را شهرك مي نامند. در ديگر كشورهاي جهان، اين معيارها متفاوت است. مثلا در ژاپن، روستاهايي با 30 هزار نفر جمعيت نيز موجود است.
🌿 اغلب آبادي هاي منطقه ما هم روستا ناميده مي شوند. مثل روستاي محمود آباد بالاجام، همت آباد باخرز، رهنه تايباد، علي خواجه پايين جام و غيره كه معمولا برگرفته از نام باني و آبادگر آن و يا خاندان و طوايف ساكن و نيز اسامي زيارتگاهها و رودها و كوهها است. مثلا روستاهاي سيه لاخ، كمر سبز، كوه سفيد، فيروز كوه، كمرچه و غيره از كوههاي اطراف آن اخذ شده است.
🌿 همچنين در تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد شاهد روستاهايي با اسامي خاص و جالب مثل كلاته خوني، گرازي، المجوق، گوربند، سمرغاوه، گوش لاغر، كنده سوخته، درس آخوند، تيمنك، چهاربرجي، شيزن، كافچ، فرزنه، نقار خانه و غيره هستيم كه ريشه يابي تاريخي و علت نامگذاري آنها، مي تواند بسيار مفيد و آگاهي بخش باشد.
🔻 در بخش هاي بعدي اين نوشته به تفاوت روستا با «ده»، «آبادي»، «كلاته»، «قريه»، «رباط» و «قلعه» و نمونه هايي از سكونتگاههايي با همين عناوين در منطقه ما، اشاره خواهد شد.