پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
مهاجران فصلي در باخرز : داستان زندگي و زمانه كارگران كوره هاي آجر پزي ( بخش اول)
باري، از نسل اول كارگران باخرزي شاغل در كوره های آجز ، گمان نمي كنم كسي در قيد حيات باشد. از بازماندگان هم كه الان در سنين پيري و ميان سالي به سر مي برند بعيد است كه از آن كارهاي سخت و جانكاه، دردي و استخوان دردي و ديسك گردن و كمري به يادگار نبرده باشند...
در مسير مشهد به تهران و در حدود خاتون آباد و پاكدشت، در هر دو طرف جاده، ميل هاي بلند آجري به چشم مي خورند كه در نوع خود يك اثر هنري و معماري به حساب می آیند اما خشت خشت آن آغشته به هزاران قصه ی پر غصه است.
این میل ها زمانی نه چندان دور به عنوان دودکش کوره های آجرپزی استفاده می شد که با برقی و گازی شدن کوره ها، بدون کاربرد ماندند تا بمانند و شهادت دهند که روزی روزگاری، هزاران کارگر زن و مرد و کودک در زیر شعاع بران و سوزان آفتاب تموز کارکردند و جان کندند و عرق ریختند و نفس زدند.
اين مجموعه يادداشت ها، روايتي از زندگي و رنج بی پایان كارگران فصلي و مهاجر روستاهاي باخرز به شهرهاي بزرگ براي كار در كوره هاي آجرپزي است كه بيش از چهل سال مستمرا ادامه داشت و زندگي يك نسل را تحت تاثير قرار داد. اين مهاجرت ها اگر چه از روي ناچاري و تنگناي معيشت بود و گريزگاهي براي ممر درآمد شرافتمندانه به حساب مي آمد اما عواقب آن بر سلامت جسمي و سواد آموزي کارگران تا هنوز ادامه دارد.
با انجام اصلاحات ارضي در اوايل دهه 1340 شمسي، جريان شهرنشيني و ساختمان سازي در كشور سرعت گرفت و تعداد كوره هاي آجر پزي در حاشيه شهرهاي بزرگ مثل تهران، اصفهان، يزد و اراك به ناگاه چندين برابر شد.
در برخي شهرها، افرايش كوره هاي آجر پزي به حدي بود كه با بحران كمبود كارگر مواجه شدند و در نتيجه سيلي از كارگران شهرهاي ديگر به شهرهاي پر رونق تر مهاجرت كردند و به كار خشت مالي و خشت زني پرداختند.
اصلاحات ارضي، همچنين باعث تقسيم زمين هاي بزرگ خوانين و اربابان ميان زارعان شده بود و پیدایی تعداد زيادي كشاورز خرده مالك در روستاها را فراهم کرد. به همين دليل، چندين نفر از اعضاي خانواده مجبور به كار بر روي قطعات كوچكي از زمين بودند كه كفاف زندگي را نمي كرد و امكان رها كردن آن هم وجود نداشت.
پديده خرده مالكي در منطقه باخرز از قبل تر هم وجود داشت و اصلاحات ارضي آنرا تشديد كرد. در مجموع، به نظر مي رسد مساحت كل اراضي كشاورزي باخرز نسبت به تربت جام و تايباد كمتر هم باشد. به همين دليل، موج مهاجرت از روستاها به شهرهاي بزرگ و كار در كوره هاي آجر پزي به روستاهاي باخرز و بعدها به تربت جام و تايباد هم رسيد.
در ابتدا، پيمان كاراني كه خود قبلا از اهالي باخرز بودند و در حاشيه شهرهاي بزرگ زندگي مي كردند به نمایندگی از کار فرما یا صاحبان کوره ها براي جذب نيروي كار به روستا مي آمدند و با پرداخت بيعانه از روستائیان قول می گرفتند تا در كوره هاي آجر پزي مشغول به كار شوند. اين پيمانكاران را «اُستاكار» يا همان استادكار مي ناميدند كه شيوه كار و نوع رفتار آنان با كارگران را در بخش هاي بعدي، توضيح خواهم داد.
بيعانه ها كه باخرزها « بيعنه» مي ناميدند، در اواسط زمستان پرداخت مي شد كه اندوخته هاي مالي روستائيان فروكش مي كرد و به دليل نياز پولي، در مقابل مبلغ پيشنهادي و شرايط كاري تعريف شده توسط استاكار، مقاومت كمتري مي كردند و اصطلاحا چانه نمي زدند. بعدها البته اين مدل همكاري ها تعديل شد و كارگران از كل مبلغ كاركرد خود چيزي را تحت عنوان حق استاكاري به اين افراد مي پرداختند.
شروع اين مهاجرت فصلي و خانوادگی از نيمه فرودين بود و تا آخر شهريور و يا نيمه مهرماه به طول مي انجاميد. كارگران در هنگام برگشت، مقداري پول پس انداز مي كردند و در 6 ماه پاييز و زمستان تما ما خرج مي كردند و باز سال از نو و كار از نو ….
با ورود ماشين هاي برقي خشت زني و نيز هجوم كارگران كرد و افغانستاني كه حاضر به كار با قيمت كمتر يا شرايط بدتر بودند، روند مهاجرت مردم باخرز به كوره هاي آجر پزي كند و نهايتا متوقف شد اما باعث دگر گوني هايي در اقتصاد روستاها و سبك زندگي و بينش آنان شد كه در جاي خودش به آن خواهيم پرداخت.
باري، از نسل اول كارگران باخرزي شاغل در كوره های آجز ، گمان نمي كنم كسي در قيد حيات باشد. از بازماندگان هم كه الان در سنين پيري و ميان سالي به سر مي برند بعيد است كه از آن كارهاي سخت و جانكاه، دردي و استخوان دردي و ديسك گردن و كمري به يادگار نبرده باشند…
ادامه دارد. …
دروووووووود❤️😍
زنده باد جناب دکتر خرمی عزیز🙏
چقدر زیبا و جادار و مغز دار به رنج و غم و درد و مصیبت مردمان در کوره پزخانه ها پرداختی، رنجی که تاریخ و زندگی مردمان یکمنطقه بلکه بسیاری مناطق دیگر را در برمیگرفت و در تک تک خشت های آن میل ها و ساختمان هایی که به سرعت کلان شهر هارا شکل داد و توسعه روز افزون شهرنشینی گردید واز پول ها و درآمد های هنگفت و سرشار نفتی رژیم پهلوی و دلار های نفتی و خوشگذرانی و عیاشی آنان، آنچه نصیب مردم این مردمان گردید ، غم غربت و دوری و جان باختن عده زیادی و بقول شما:
“بازماندگان هم كه الان در سنين پيري و ميان سالي به سر مي برند بعيد است كه از آن كارهاي سخت و جانكاه، پا دردي و دست دردي و ديسك گردن و كمري به يادگار نبرده باشند….”
واقعا این قسمت از تاریخ زندگی این مردم مهجور مانده است، خیلی خیلی جا برای نوشتن دارد قِصّهِ پُر قُصّهِ این مردمان،
قلمت مانا باد دکتر عزیز👍👍👌👌😔😔
ممنونم جناب واحدی گرامی