پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
همه مردان شاه داستانی آمریکایی برای آمریکائیان
ذایقه افکار عمومی در آمریکا یک مقوله کاملا اساسی بلکه حیاتی برای بسیاری از موفقیت ها و شهرت هاست. این ذایقه غالبا از سوی سیاستمداران و نخبگان و نویسندگان و حتی محققان جامعه آمریکا مراعات میشود. با کنار هم قراردادن افکار عمومی و شرایط تاریخی میتوان با قایق های کوچک امواج بزرگ ایجادکرد و یا بر آنها سوارشد. ساده انگارانه است که تصورکنیم در فضای فرهنگی و رسانه ای آمریکا یک نویسنده یا کتاب آنهم در حوزه تاریخ و سیاست صرفا بلحاظ تحقیقات دقیق و دستاوردهای مهم علمی در صدر اخبار قرارگیرد. چرا که معلوم است نتیجه همه امور علمی و پژوهشی مطابق میل سیاست روز و ذایقه افکار عمومی نخواهد بود و توفیق شهرت را برای آنها به بارنخواهدآورد.
«ترومن خوب» و «آیزنهاور بد»
مدت زیادی از انتشار کتاب استفن کینزر در ژوین 2003 نمیگذرد؛ اما در همین فاصله زمانی کوتاه این کتاب توجه فراوانی را در محافل سیاسی و مطبوعاتی آمریکا به خود جلب کرده است. پرتیراژترین روزنامه های ایالات متحده، واشنگتن پست و نیویورک تایمز به معرفی آن پرداخته اند و برخی چهره های نامدار مخالف دولت جرج بوش، مانند گور ویدال، در ستایش از کتاب سخن گفته اند.
استفن کینزرـــ خبرنگار باسابقه نیویورک تایمز ـــ کتاب خود را چنین نامیده است: همه مردان شاه: کودتای آمریکایی و ریشه های ترور خاورمیانه.
این عنوان، گویای تحلیلی است که کینزر در کتاب خود در پی اثبات آن است. کینزر کودتای 28 مرداد 1332 در ایران را سرآغاز موجی از نفرت ضدآمریکایی میداند که در سال 1357 به انقلاب اسلامی ایران انجامید، سپس به سراسر منطقه تسری یافت و گروه هایی چون طالبان و القاعده و سرانجام اسامه بن لادن و حادثه 11 سپتامبر 2001 را پدیدآورد؛ بنابراین، کودتا سرمنشا تمام بلیه هایی تصورمی شود که امروزه، جامعه آمریکایی از آن رنج می برد و اگر چنین باشد، شناخت «مقصرین اصلی» این پدیده اهمیت فراوانی می یابد. به این ترتیب، کینزر در کاوش برای یافتن عاملین این نفرت به کودتای 28 مرداد می رسد. او این کودتا را پیامد سیاست های حزب جمهوریخواه و دولت آیزنهاور و تمکین ایشان در برابر استعمارگران کهنه کار انگلیسی همچون چرچیل، میداند و آنان را به ایجاد موج بزرگی از نفرت ضدآمریکایی در منطقه خاورمیانه، با عنوان بنیاد «تروریسم خاورمیانه»، متهم میکند. کینزر از این طریق و به طور غیرمستقیم، به دولت جرج بوش دوم هشدار میدهد و آمریکاییان را از پیامدهای درازمدت سیاستهای تجاوزکارانه کنونی دولت جمهوریخواه بوش به هراس می افکند. راز موفقیت کتاب استفن کینزر در بازار آمریکا به همین دلیل است. کتاب کینزر در فضایی منتشرمی شود که از یکسو به انتخابات آتی ریاست جمهوری ایالات متحده نزدیک می شویم و از سوی دیگر، موج نیرومند بیزاری از سیاست های دولت بوش و کانون های نظامیگرا و نومحافظه کار حامی آن، جامعه آمریکایی را فراگرفته است. در قطب اصلی مخالف با سیاست دولت بوش حزب دمکرات جای دارد که با سخنان مهم 7 اوت الگور در سازمان Moveon.org (دانشگاه نیویورک) چالش بزرگ خود را علیه دولت بوش آغاز کرده است.
استفن کینزر، برای القای تصویر منفی از دولت های حزب جمهوریخواه ـــ از آیزنهاور تا بوش ـــ به عنوان بنیانگذاران نفرت ضدآمریکایی در خاورمیانه و طرح مقصرین اصلی در ایجاد حادثه 11 سپتامبر، از شگرد روزنامه نگاری دیگری نیز بهره برده است. او نام کتاب خود را از نام داستان معروف رابرتپنوان، بنام همه مردان پادشاه، اقتباس کرده است. این نام برای بسیاری از آمریکاییان، که رمان وارن را خوانده یا فیلم معروف آن به کارگردانی رابرت راسن، ساخته شده در سال 1949 را دیده اند، آشنامی باشد. رابرتپنوارن، ادیب نامدار آمریکایی، این داستان را در سال 1946 منتشرکرد. این کتاب با استقبال فراوانی مواجه شد و در سال بعد جایزه پولیتزر را نصیب نویسنده خود کرد. رمان وارن، داستان ظهور و سقوط دیکتاتوری فاسد، پوپولیست و عوامفریب در یکی از ایالات جنوبی آمریکا است که از ترس پیشداوری های مردم برای رسیدن به قدرت بهره می جوید، شهرت این رمان سبب شد که بعدها، در ماجرای واترگیت،، باب وودارد و کارل برنشتین، ـــ دو خبرنگار واشنگتن پست ـــ کتاب پرفروش خود در افشای عملکرد دولت ریچارد نیکسون را همه مردان رییس جمهور بنامند. کمی بعد این کتاب نیز به یک فیلم مبدل شد. بدینسان، عنوان کتاب کینزر تعریضی به جرج بوش دوم ـــ استاندار پیشین ایالت تکزاس ـــ میباشد.
اهمیت کتاب استفن کینزر تنها در این حوزه و به عنوان بخشی از چالش بزرگی است که در تمامی عرصه ها برضد دولت بوش دوم و سیاست های آن اوجگرفته است. از منظر تاریخنگاری معاصر ایران، کتاب کینزر نه تنها چیزی بر دانش ما نم یافزاید؛ بلکه حاوی بیدقتی ها و داستانسرایی های بیم اخذ و پیشداوری های سیاسی فراوانی است که پژوهشگر ایرانی را آزرده میکند. در واقع، توصیف وارن باس، در نشریه بررسی کتاب نیویورک تایمز، توصیفی جامع از کتاب کینزر است. باس مینویسد: «کنیزر کتاب خود را با چشم تیزبین یک ژورنالیست و با قلم یک داستان نویس نگاشته و حاصل کار کتابی بسیار جذاب است.» چنانکه می بینیم، در این توصیف از «دقت علمی یک مورخ» سخنی به میان نیامده و این ضعف بزرگ کتاب استفن کینزر به شمارمیرود.
در کتاب کینزر، دولت حزب دمکرات به رهبری هری ترومن در زمان جنبش ملی نفت درایران، از تمامی گناهانی که به ظهور تروریسم خاورمیانه انجامید، مبرامی باشد. در تصویر ساده ای که کینزر از صحنه سیاسی آمریکا در چهار سال آغازین دهه 1950 به دست می دهد، ترومن دمکرات «قطب مثبت» را می سازد و آیزنهاور جمهوریخواه «قطب منفی» را.
ترومن «به جنبشهای ناسیونالیستی مانند جنبش مصدق علاقمندبود»، «همدلی فراوانی نسبت به ایرانیان فقرزده داشت»، تا سال 1953 با مصدق همدردی میکرد و «حاضر نبود با امپریالیستهای کهن هکار (انگلیسی) همکاری کند.» بنابراین، ترومن طرح پیشنهادی چرچیل را برای کودتا در ایران نپذیرفت؛ زیرا «سیا تاکنون به سرنگونی دولتی اقدام نکرده بود و ترومن نمیخواست در این زمینه پیشقدم باشد.» اچسون، وزیر خارجه دولت ترومن نیز به «ناسیونالیسم جهان سوم» علاقه داشت.(ص86) بر اساس تصویر کینزر، دولت ترومن تا زمانی که در قدرت بود، مانع مداخله نظامی بریتانیا در ایران شد و این اقدام را لطمه به اتحاد غرب علیه مسکو تلقی کرد. «رییس جمهور ترومن تا آخرین روزی که در قدرت بود، مصرانه مخالف دخالت در ایران بود.» (ص204)
در مقابل، آیزنهاور، رییس جمهور بعدی زمام سیاست خارجی دولت خود را به برادران دالس سپرد که به شدت به گسترش کمونیسم، حساس و از آن هراسان بودند. (صص4، 154 ـــ 155، 208 ـــ 209) به تعبیر وارن باس در نیویورک تایمز آیزنهاور و جان فاستر دالس، وزیر خارجه او مصدق و سایر ناسیونالیستهای جهان سوم را «گرگهای کمونیست در لباس میش های بی طرف» میدانستند که در خدمت کمونیسم و مسکو هستند. به این ترتیب، دولت آیزنهاور، با اقدام به کودتا در ایران، بنیانگذار گرایش تجاوزکارانه ای در سیاست خارجی آمریکا شد که «یکشبه سیا را به محور اصلی دستگاه سیاست خارجی آمریکا بدل کرد» و از آن پس «عملیات پنهان به راهی ارزان و کارامد برای شکل دهی به جریان حوادث جهان تلقی گردید.» (ص209)
داستان «ترومن خوب» و «آیزنهاور بد» شاید برای ساده کردن حوادث و ایجاد جاذبه در طیف وسیعی از خوانندگان آمریکایی جالب باشد؛ ولی از منظر پژوهش تاریخی، ساده انگارانه و فاقد اعتبار است.
ترومن خوب، کسی است که در واپسین روزهای جنگ دوم جهانی، بی هیچ توجیه نظامی ای، دستور پرتاب بمب اتمی بر شهرهای هیروشیما (6 اوت 1945) و ناکازاکی (9 اوت 1945) را صادرکرد و در سخنان مکرر خود از این اقدام دفاع نمود. او در 9 اوت، پس از انفجار بمب در ناکازاکی، گفت: «ما این بمب را بکاربردیم تا جان هزاران هزار جوان آمریکایی را نجات دهیم.» در این فاجعه 105 هزار زن، مرد و کودک ژاپنی بلافاصله به قتل رسیدند و پیامدهای مرگبار آن تا دهه ها ادامه داشت. این تنها نمونه ای در تاریخ میباشد که در جنگ بمب اتمی به کاررفته است.
ترومن خوب، کسی است که در سال 1946 آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) را تاسیس کرد، سازمانی که در دهه های گذشته به یکی از بدنامترین سرویس های اطلاعاتی دنیای غرب و نماد تجاوزگری امپریالیسم آمریکایی بدل شده است. بنیانگذاران و مربیان کادرهای اولیه سیا، ماموران سرویس اطلاعاتی بریتانیا بودند.
ترومن خوب، در سال 1946 بانک جهانی را نیز بنیان نهاد و دوست و حامی خود، اوژن مهیر ـــ صراف نامدار یهودی و مالک روزنامه واشنگتن پست ـــ را به عنوان نخستین رییس آن به کارگمارد. از آن پس تا به امروز، بانک جهانی به یکی از مهمترین ابزارهای سلطه بر اقتصاد بین المللی و عامل بسیاری از مصایب و بحرانهای مالی و ساختاری در کشورهای جهان سوم شناخته میشود.
ترومن خوب، با سخنرانی 12 مارس 1947 خود در کنگره، آغاز جنگ سرد را اعلام کرد و با اعلام «دکترین ترومن» بنیان های امپریالیسم آمریکایی را در دوران پس از جنگ جهانی دوم پی ریخت. رقابت تسلیحاتی که ترومن خوب آغازنمود، در دوران 45 ساله جنگ سرد تریلیونها دلار سود برای صاحبان صنایع نظامی غرب به ارمغان آورد.
ترومن خوب، در سال 1947 جنگ داخلی یونان را علیه جبهه آزادیبخش ملی یونان (E.A.M) یعنی بزرگترین گروه مقاومت ضداشغالگران فاشیست به راه انداخت که به کشتار هزاران تن از مبارزان ضدفاشیست در این کشور انجامید و راه را برای استقرار دیکتاتوری های نظامی دست نشانده آمریکا هموارکرد. سیاست دولت ترومن، در چارچوب عملیاتی بنام «پوست گوسفند»،ایجاد شبکه های مخفی خرابکار و به قدرت رسانیدن راستگرایان افراطی در یونان بود. به این ترتیب، با پول کلانی که دولت ترومن به یونان تزریق کرد، مسیر تاریخ این کشور دگرگون شد. در سال 1952 دولت فیلدمارشال آلکساندر پاپاگوس به قدرت رسید و یونان به عضویت پیمان ناتو درآمد. رییس ایستگاه ام.آی.6 در آتن و یکی از فرماندهان عملیات توطئه گرانه آمریکا و بریتانیا در یونان، کریستوفر مونتاگ وودهاوس بود که در سال 1951 از سوی سرویس اطلاعاتی بریتانیا برای انجام کودتا در تهران مستقرشد.
دومین عملیات مداخله گرانه مشترک سازمان تازه تاسیس سیا و اینتلیجنت سرویس بریتانیا، کودتای ناموفق در آلبانی بود. این عملیات در دسامبر 1949 انجام شد؛ ولی به سرعت شکست خورد و کماندوهای سیا و ام.آی.6 کشته یا دستگیرشدند. کمی بعد، در بهار 1950، سرویس های آمریکا و بریتانیا به دومین عملیات کودتایی خود در آلبانی دست زدند؛ اما باز هم شکست خوردند. توطیه گران سمج آمریکایی و انگلیسی دست بردار نبودند ودر پاییز 1950 عملیات تهاجمی سوم خود به آلبانی را از خاک ایتالیا شروع کردند که این اقدام نیز با شکست مواجه شد.
و در نهایت، سومین عملیات بزرگ مشترک سیا و ام.آی.6 کودتای 23 ژوئن 1952/ اول مرداد 1331 ژنرال محمد نجیب پاشا در مصر بود که به سلطنت ملک فاروق پایان داد. مورخین اطلاعاتی آمریکا، مانند ویلبر اولان و جان رانلاگ، در کتاب های خود درباره نقش سیا در این کودتا سخن گفته اند. این کودتا حدود یکسال پیش از کودتای 28 مرداد 1332 انجام گرفت و کرمیت روزولت، که در آن زمان به عنوان استاد تاریخ دانشگاه آمریکایی بیروت و رییس انجمن آمریکایی دوستداران خاورنزدیک در لبنان مستقربود، هدایت و تغذیه مالی این عملیات را بدست داشت.
بنابراین، نخستین اقدامات کودتایی و تجاوزکارانه سیا، یا به تعبیر استفن کینزر بهره گیری از «راه ارزان عملیات پنهان برای شکل دهی به جریان حوادث جهان»، در زمان دولت ترومن آغازشد. بنیان گذار این رویه در جهان پس از جنگ جهانی دوم، دولت ترومن بود واین میراث به دولت آیزنهاور انتقال یافت.
ترومن خوب، همان کسی است که در ژوین 1950 نیروهای نظامی ایالات متحده را به شبه جزیره کره واردکرد و با این اقدام، جنگ کره را به یک بحران بین المللی تبدیل نمود و اندکی بعد، با وضع مقررات امنیتی شدیدی، آزادی های مدنی مردم آمریکا را به مخاطره انداخت. به این ترتیب، در فضای ضدکمونیستی ای که جنگ کره ایجادکرد، اقدامات تجاوزکارانه ایالات متحده آمریکا در دیگر نقاط جهان، از جمله کودتای 28 مرداد در ایران، موجه شد. در این ماجرا دین اچسون، وزیر خارجه دولت ترومن و ویلیام آورل هریمن، دوست ترومن نقش فعالی داشتند.
در ماجرای نهضت ملی شدن نفت در ایران نیز وضع به همینگونه است. استفن کینزر از عملکرد دوگانه دولت ترومن و کمپانی های رقیب شرکت نفت انگلیس و ایران در قبال نهضت ملی شدن نفت در ایران سخن نمیگوید. به ظاهر تنها زمانی که مصدق حاضر به تمکین در برابر خواست مقامات دولت ترومن، مانند آورل هریمن و والتر لوی، دال بر واگذاری پالایشگاه نفت آبادان به کمپانی رویال داچ شل نشد، مذاکرات به بن بست رسید و عملکرد ایالات متحده در خصوص نهضت ملی دگرگون شد. در آن زمان، پالایشگاه نفت آبادان بزرگترین پالایشگاه جهان به شمارمی رفت و ارزش مادی آن تنها 120 میلیون پوند تخمین زده میشد؛ یعنی مبلغی برابر با هزینه نوسازی و مدرن کردن صنعت زغالسنگ بریتانیا.
برخی تحقیقات جدید، عامل اصلی چرخش سیاست ایالات متحده آمریکا در خصوص تحولات ایران را به صعود دولت آیزنهاور در ژانویه 1953 بلکه برتری قطعی ایالات متحده آمریکا بر اتحاد شوروی در زمینه صنایع نظامی عنوان می کنند که در سال 1952 و در واپسین ماه های زمامداری ترومن رخداد.
فرانسیس گاوین، استاد دانشگاه ویرجینیا در مقاله «سیاست، قدرت و مشی ایالات متحده در ایران، 1950 ـــ 1953» (مجله مطالعات جنگ سرد، پاییز 1999) مینویسد:
«در کتب و مقالات، یکی پس از دیگری بر تفاوت فاحش میان سیاست های دو دولت ترومن و آیزنهاور در قبال ایران تاکید میشود؛ در حالیکه بررسی شواهد به سادگی روشن می سازد که چنین شکاف فاحشی وجودنداشته است. در واقع، چرخش سیاست های آمریکا در قبال ایران در دوران دولت ترومن صورت گرفت و مهمترین دلیل این مدعا سند شماره 1/136 شورای امنیت ملی مورخ 20 نوامبر 1952/29 آبان 1331 است.»14 این سند به شکلی آشکار مهاجم تر و یکسویه تر از اسناد مشابه پیشین است و بیانگر تمایل فزاینده دولت ترومن به مداخله مستقیم در امور داخلی ایران، در صورت لزوم و نیز پذیرش مخاطرات جنگ می باشد. این سند نشان میدهد که در سیاست آمریکا در برابر ایران تغییری رخ داده و این تغییر در دوران متاخر دولت ترومن است. این نکته در نوشتار تاریخی به طور کامل نادیده انگاشته می شود.
گاوین میافزاید: «در بهار و تابستان 1952 بسیاری از اعضای دولت ترومن مواضع خود را در قبال مصدق تغییردادند. در 1951 آمریکایی ها می ترسیدند اقدام نظامی در ایران سبب مداخله شوروی یا کودتای حزب توده شود؛ ولی در 1952 این نگرانی علیه مصدق سوق یافت. دولت ترومن نگران بود که اقدامات رهبر ایران سبب تسریع در بحرانی شود که به سقوط ایران در مدار شوروی بینجامد. در سند 1/136 گفته میشود: «گرایشهای کنونی در ایران حفظ کنترل توسط یک حکومت غیرکمونیستی را برای مدت طولانی دشوار ساخته است.» و «توانایی جبهه ملی برای حفظ کنترل بر اوضاع نامشخص است.» مقایسه سند 1/136 با اسناد قبلی شورای امنیت ملی آمریکا روشن میکند که سیاست دولت ترومن در قبال ایران با گذشت زمان دگرگون شده و بدانجا رسیده که در اواخر سال 1952 مایل است، از طریق اقدامات تهاجمی، ایران را از افتادن به مدار شوروی بازدارد.
فرانسیس گاوین علت اصلی این چرخش در سیاست ایالات متحده در برابر ایران را نه صعود دولت آیزنهاور بلکه افزایش قدرت نظامی آمریکا و فرادستی قطعی آن بر اتحاد شوروی میداند. او مینویسد: «تغییر در توازن نظامی جهان نقش اساسی در این امر داشت. در سالهای 1950 ـــ 1951 ایالات متحده به قدر کافی مطمین نبود که بتواند در سیاست خود در قبال ایران ریسک کند و از مداخله نظامی شوروی یا کودتای حزب توده هراس داشت. ایالات متحده حاضرنبود برای دفاع از ایران به اقدام نظامی دست زند و به بریتانیا نیز اجازه مداخله نظامی نمی داد. در پیامد احداث تاسیسات نظامی عظیمی که از اواخر 1950 آغازشد و در نیمه 1952 به ثمر نشست، ایالات متحده از اقدام به سیاستهای یکسویه و تهاجمی، هم در خاورمیانه و هم در سایر مناطق (کره، جنوب شرقی آسیا، آلمان)، کمتر هراسان بود. بدینسان، همانگونه که مارک تراختنبرگ15 و ملوین لفلر16 توانمندانه نشان داده اند، از اوایل 1951 تا 1953 ایالات متحده در قبال اتحاد شوروی از موضع ضعف نسبی به موضع اقتدار کافی رسید. آن نومیدی که طراحان نظامی آمریکا در سال 1951 در قبال مسایل ایران احساس می کردند، در اواخر 1952 به خوشبینی فزاینده مبدل شد.»
محمدرضا پهلوی و آیزنهاور
صرفنظر از بنیان سطحی و غلط نگرش استفن کینزر به سیاست ایالات متحده در خصوص ایران در دهه 1950 که کتاب او را به اثری ژورنالیستی و تبلیغاتی به سود حزب دموکرات در آستانه انتخابات آتی ریاست جمهوری، تبدیل می کند، همه مردان شاه در ارائه تصویری جدی از کودتای 28 مرداد 1332 نیز ناکام است. در این روایت، الگوی «ترومن خوب» و «آیزنهاور بد» به تاریخ ایران نیز تسری می یابد و در قالب دو شخصیت «مصدق خوب» و «کاشانی بد» متجلی می شود. در داستان کینزر، مصدق شخصیتی است همتای توماس جفرسون و توماس پین(ص95) و کاشانی، چنانکه خواهیم دید، «ملای مواجب بگیر سیا» و حامی ترورسیم و پیش نمونه تاریخی اسامه بن لادن.
استفن کینزر، برخلاف ارائه فهرستی طویل از اسامی کتابخانه ها و آرشیوها، در بررسی ماجرای کودتا از هیچ منبع جدیدی که برای ما ناشناخته باشد و مطلبی نو بر دانسته های ما بیفزاید، استفاده نکرده است. منابع اصلی روایت او از کودتا خاطرات کرمیت روزولت، خاطرات وودهاوس، مقاله گازبوروکسی و به ویژه تاریخچه دونالد ویلبر است که به وسیله جیمز ریزن، همکار او در نیویورک تایمز منتشر شد. .
کینزر در ذیل حوادث سال 1953 به گزارش از رابین زهنر ـــ مامور اطلاعاتی بریتانیا در تهران ـــ به لندن استناد میکند که بر اساس آن «اقدام موفقیت آمیز کناره گیری کاشانی، بقایی و مکی از جبهه ملی بوسیله برادران رشیدیان انجام و هدایت شد.» (ص 159)
نخست اینکه، زهنر در پاییز 1331/1952 به لندن بازگشت و در حوادث سال 1953 حضورنداشت.
دیگر آنکه، محققین ایرانی و ناظران و فعالان سیاسی آن زمان خوب میدانند که دکتر مظفر بقایی کرمانی نقش اصلی را در ایجاد اختلاف میان آیت الله کاشانی و دکتر محمد مصدق و فروپاشی جبهه ملی ایفانمود. بقایی کسی نبود که تحت تاثیر برادران رشیدیان قرارگیرد. امروزه، به طور مستند و بر اساس اسناد شخصی دکتر بقایی، میدانیم که محرکین اصلی بقایی، دکتر عیسی سپهبدی و حسین خطیبی بودند.
کینزر توصیفی از صحنه بازگشت شاه به ایران، پس از کودتا، به دست داده است. در این صحنه، آیت الله کاشانی، در کنار شعبان بی مخ در میان مستقبلین حضوردارد: «صدها نفر از دوستداران شاه، زاهدی و سرهنگ نصیری و سرلشگر باتمانقلیچ و آیت الله کاشانی و شعبان بی مخ و سفیر کبیر لوی هندرسون حضورداشتند. اینها کسانی بودند که به پیروزی عملیات آژاکس کمک کرده بودند.» (ص 190)
کینزر تنها در چند سطر از حادثه مهمی چون قتل سرتیپ افشار طوس، رییس شهربانی کل کشور سخن میگوید. (ص 160) او بر اهمیت این حادثه، که برخلاف مندرجات تاریخچه ویلبر، شروع واقعی عملیات کودتا بود، تاکید نمی کند و جایگاه مهم آن را در حوادث پسین متذکر نمی شود.
کینزر جایگاه اسدالله رشیدیان در سالهای پس از کودتا را چنین توصیف کرده است: «اسدالله رشیدیان که شبکه براندازی او مرکب از روزنامه نگاران، سیاستمداران، ملاها و رهبران گروه های تبهکار نقش قاطعی در پیروزی عملیات آژاکس ایفاکرده بود، در سالهای پس از کودتا در تهران ساکن بود و به همراه برادرانش با حمایت شاه، تجارت گسترده ای را سامان میداد. خانه او به سالن محل اجتماع سیاستمداران و سایر متنفذین بدل شده بود که سرنوشت آینده ایران را بررسی می کردند.» (ص 199)
در قدرت و ثروت برادران رشیدیان تردیدی نیست؛ ولی استفن کینزر به گونه ای سخن گفته که گویا در دوران طولانی پس از کودتا برادارن رشیدیان همه کاره ایران بودند.
برخلاف اینکه استفن کینزر، کتاب استفن دوربل درباره تاریخ ام.آی.6 را به عنوان یکی از ماخذ خود ذکرکرده؛ ولی درکتاب همه مردان شاه حتی یک بار نامی از جرج کندییانگ، طراح و فرمانده اصلی عملیات ذکرنشده است. این ادامه رویه ای است که در خاطرات روزولت، خاطرات وودهاوس و تاریخچه ویلبر دیده میشود. جرج کندی یانگ از سال 1951، در دولت کلمنت اتلی از حزب کارگر، رییس دسک خاورمیانه در ام.آی.6 بود و در دولت آیزنهاور قایم مقام ام.آی.6 شد. هم او بود که به عنوان رییس بالادست وودهاوس، وی را به ایران اعزام کرد. استفن دوریل، برخلاف ادعاهای ویلبر، عملیات آمرکایی آجاکس را «بازنویسی» طرحی میداند که سرجان سینکلر و جرج کندی یانگ، رییس و قایم مقام ام.آی.6 بریتانیا، تهیه کرده بودند. روح این عملیات، ایجاد چنان فضایی در تهران بود که ایرانیان مجبور شوند، میان نهاد موجود سلطنت و «آینده نامعلومی» که مصدق وعده میداد، یکی را انتخاب کنند. اگر چنین انتخابی صورت می گرفت، برنده سلطنت بود.
کینزر، به تبعیت از سنت روزولت، وودهاوس و ویلبر، تمامی عوامل بریتانیا در ایران را با نام عام «برادران رشیدیان» می شناساند. درباره این عنوان و کاربرد آن در تاریخ نگاری کودتای 28 مرداد در مقاله «سر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332» توضیح داده شده است.
استفن کینزر، کودتای 28 مرداد 1332 را در پایه تمام تحولاتی قرار میدهد که به حادثه 11 سپتامبر و حوادث متعاقب آن انجامید. کودتای 28 مرداد توضیحی است، بر علل اشغال سفارت آمریکا در تهران به سال 1979 و گروگانگیری کارکنان آن. دانشجویان ایرانی می ترسیدند که ماجرای روزهای 25 تا 28 مرداد تکرار شود و ماموران سیا در سفارت آمریکا شاه را به ایران بازگردانند. (ص 202) این حادثه در صحنه داخلی ایران به تقویت «مهاجم ترین عناصر در ائتلاف انقلابی» انجامید و «سیر تاریخ سیاسی ایالات متحده آمریکا» را نیز دگرگون کرد. پیامد این اقدام بود که «ایالات متحده در جنگ طولانی و هولناک عراق با ایران از عراق حمایت کرد و در این فرایند دیکتاتوری صدام حسین در عراق تحکیم شد.» به این ترتیب، «در دهه 1980 روحانیون بنیادگرای ایران نوعی از فاشیسم دینی را بر ایران تحمیل کردند و کشور خود را به مرکز تبلیغات تروریستی در خارج بدل نمودند.» آنها کمی پس از حمایت از گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی در تهران، به حمایت مالی و تسلیحاتی حماس، حزب الله و سایر گروه هایی پرداختند که به عملیات تروریستی اشتغال داشند. رهبران انقلابی ایران و اشتیاق آنان به انجام «هولناکترین انواع خشونت» سبب شد که ایشان به «قهرمانان فناتیسم» در برخی از کشورهای دیگر بدل شوند و افغان ها با الهام از آنان، طالبان را ایجاد کنند. به این ترتیب، طالبان در کابل به قدرت رسید و اسامه بن لادن، این شهر را به مرکز حملات تروریستی خود تبدیل کرد. (ص 203) با این استدلال ساده، دو صفحه ای کودتای 28 مرداد 1332 در پایه ایجاد حادثه مرموز 11 سپتامبر قرار می گیرد.
هرچند نباید جایگاه کودتای 28 مرداد را در سلسله اقدامات تجاوزکارانه و مداخله گرانه دولتهای ایالات متحده آمریکا که تلقی منفی مردم خاورمیانه را از امپریالیسم آمریکایی شکل داد، کم اهمیت شمرد؛ ولی نمیتوان با تحلیل ساده و تک عاملی استفن کینزر نیز موافق بود. کودتای 28 مرداد در متن تصویری عامتر و جامعتر قابل تبیین است که در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی پدیده ای بنام «امپریالیسم آمریکایی» را تکوین بخشید. این همان پدیده ای است که در آغاز سده بیستم، هابسون در امپریالیسم ـــ کتاب کلاسیک و نامدار خود ـــ به توصیف آن پرداخت و آنرا «نیرومندترین جنبش در سیاست جاری دنیای غرب» خواند.به نوشته هابسون، ایالات متحده آمریکا نیز در اواخر سده نوزدهم با اشغال هاوایی و بقایای مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا به این موج پیوست.هابسون افزود: «رسالت تمدن سازی» که ایالات متحده آمریکا مدعی آن است، نیروی محرکه امپریالیسم آمریکایی بوده و به شکلی آشکار تابع عامل اقتصادی [میباشد].»
تصویری که کینزر از کودتای 28 مرداد به عنوان منشا «تروریسم خاورمیانه» به دست میدهد، از زوایای مختلف قابل نقد و نفی است. به عنوان مثال، چرا کینزر کودتای مشترک ژوئن 1952 سیا و ام.آی.6 در مصر را در بنیاد حادثه 11 سپتامبر نمی بیند؟ این کودتا کمی بعد، در سال های 1954 ـــ 1956، به صعود جمال عبدالناصر انجامید و در دهه 1960 موجی نیرومند از گرایش های ضدآمریکایی ـــ ضدانگلیسی ـــ ضداسراییلی را در میان اعراب و سراسر جهان اسلام پدید آورد. صرفنظر از تقدم زمانی کودتای مصر بر ایران، آیا تاثیر احساسات ضدآمریکایی که در دوران جمال عبدالناصر شکل گرفت، بر جهان اسلام بیشتر است یا تاثیر کودتای 28 مرداد؟ آیا روزنامه نگار دیگری نمیتواند مانند کینزر کتابی بنویسد و دولت ترومن را به دلیل نقش آن در کودتای ژوئن 1952 مصر «مقصر اصلی» در بنیانگذاری «تروریسم خاورمیانه» و حادثه 11 سپتامبر بشناساند؟
آیا اقدامات دولت جان کندی، رییس جمهوری از حزب دمکرات، در تحمیل برنامه هایی با پیامدهای تخریبی عمیق بر جامعه ایران در دهه 1960 که این بار با نام «اصلاحات» نه «کودتا» انجام گرفت، حادثه بزرگ دیگری نبود که احساسات ضدآمریکایی را در ایران شدت بخشید؟ همگان میدانند که این مداخله، قیام 15 خرداد 1342 را پدید آورد که انقلاب اسلامی ایران مولود مستقیم آن است.
گزارش استفن کینزر از کودتای 28 مرداد 1332 روایتی آمریکایی و برای آمریکاییان است . در گزارش استفن کینزر نثر داستان گونه بر دقت تاریخی به شدت غلبه دارد و گاه صحنه هایی عجیب می آفریند. یک نمونه بارز، توصیف کینزر از ملاقات هریمن و آیت الله کاشانی است و نمونه دیگر داستان سفر کینزر به ایران در چهل و نهمین سالگرد کودتای 28 مرداد و استقرار او در هتل لاله: متصدی پذیرش هتل، کلید اتاق 911 را به او میدهد. کینزر بلافاصله تشابه شماره اتاق را باتاریخ 11 سپتامبر (11/9) درمییابد و اعتراض میکند. متصدی هتل به این اعتراض توجهی نمی کند و با خونسردی پاسخ می دهد: «این اتاقی است که برای اقامت شما در نظرگرفته شده است.» (ص 217) گویی تعمدی در کار است که یک آمریکایی در ایران، پس از 11 سپتامبر، در اتاق 911 جای داده شود!