پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
200 سال گاردین؛ روزنامهاي به قدمت سه سلسله حكومتي در ايران
غمگينم از اينكه به چشم خود شاهد برآمدن و فرو رفتن دهها نشريه بوده ام و انسان هايي به خاطر آنچه شغلشان بود، در تنگناي ترس و معيشت گرفتار مي آمدند اما خوشحالم كه از اين جمع خستگان، يكي هم 200 سال عمر مي كند. مي دانم كه گاردين، سالها بعد از ما خواهد ماند، اميدوارم آنچه در باره فرزندان ما و نسل هاي بعد از آنها مي نويسد، شباهتي با اخبار گذشته ايران نداشته باشد.
درست در همين روزهايي كه ما بر سر بديهي ترين حقوق قانوني و دموكراتيك شهروندان، يعني حق بيان نظرات و ثبت خاطرات و انتخاب كردن و انتخاب شدن، در حال جنگ و نزاع هستم، در آنسوي دنيا، يك روزنامه مترقي و خصوصي، دويستمين سال تولدش را جشن گرفت. بله 200 سال! آن هم در كجا؟ در انگلستان؛ كشوري كه از نظر ما مهد ستم و استثمار و آزادي هاي پوشالي است.
گاردين در 5 مي 1821 ميلادي، كارش را به عنوان يك هفته نامه محلي در شهر منچستر شروع كرد. سپس روزنامه شد و به لندن انتقال يافت و در نهايت، دفاتري در سراسر دنيا تاسيس كرد و به شهرت جهاني رسيد. اين نشريه از بدو تاسيس، شعار ساده و صريحي را انتخاب كرد و تا همين امروز، به آن پايبند ماند؛ « كار ما نقد قدرتمندان و ديدن كساني است كه معمولا ديده نمي شوند»!
گاردين هم زير فشار بود
منكر نمي توان بود كه در اروپا و آمريكا نيز، سياست برخي از رسانهها، خيلي ناهمسو با برخي جريانات سياسي، احزاب، سنديكاها، طبقات بالا و گروههاي ذينفوذ نيست. در آنجا، البته بلاي توقيف و بگير و ببند حكومتي، وجود ندارد، اما هم دولت و هم جريانات حاكم، ابزارهاي مالي مختلفي براي محدود سازي دامنه نفوذ رسانه ها، در اختيار دارند.
از اين رو، گاردين به عنوان يك روزنامه خصوصي و مستقل، از اين ناحيه مي توانست در معرض فشار قرار بگيرد، كما اينكه قرار هم گرفت. در مراحلي حتي تا مرز ورشكستگي پيش رفت، اما مشكل را صادقانه با مخاطبانش در ميان گذاشت و با كمك آنها دوباره بلند شد و ادامه داد. اما از خط مشي اعلامي اش يعني « نقد بي ملاحظه قدرت» عدول نكرد. دهها نفر از سياستمداران فاسد را به دادگاه كشاند و با سياست هاي نظامي دولت انگليس بويژه در جنگ عراق و افغانستان مخالفت كرد؛ بدون اينكه به همسويي با دشمن و اقدام عليه امنيت ملي و ساير اتهامات مشابه متهم و متوقف شود.
پدر بزرگ نشريات دنيا
گاردين به عنوان يك روزنامه پرسابقه كه به درستي آن را «پدر بزرگ نشريات دنيا» مي نامند، براي همه رسانه هاي جهان، بويژه روزنامههاي ايران، درس هاي آموختني زيادي دارد؛ مهمترين درسش، شايد همين نحوه مواجهه با رسانه هاي مجازي و شبكه هاي اجتماعي است كه چگونه به جاي رقيب پنداري وگريز و ستيز، توانست ابزارهاي ارتباطي مدرن را نيز، به بخشي از توان و اثربخشي خود تبديل كند.
به محض ورود اينترنت، وبسايت آنلايني راه اندازي و ارتباط دو سويهاي را با مخاطبان خود آغاز كرد. جريان خبر رساني اش را به روز كرد، اما همچنان يك روزنامه اي تحليلي و تحقيقي با مخاطبان ثابت، باقي ماند. نقل است كه گاردين هيچ كامنت مخاطبي را براي انتشار، به دلايل سياسي و انتقادي ويرايش نمي كند. اما با همه اين ها، اهميت گاردين در اصول حرفه اي اش نيست، بلكه بايد بر فضا و ساختاري تمركز كرد كه به اندازه دو قرن، يك رسانه منتقد و مستقل را در درون خود رشد مي دهد و تحمل مي كند.
روزنامه اي با 7 نسل شاغل
در گاردين 7 نسل روزنامه نگار، كار كرده اند و بازنشسته شده اند و بدون تهديد و تحقير، به مرگ طبيعي يا لااقل حوادث غيرسياسي از دنیا رفتهاند. معني اين حرف را كساني بيشتر مي دانند كه به تاريخ مطبوعات خاورميانه و ايران از قاجاريه تاكنون، آگاهند و يا كساني كه در دو دهه اخير در مطبوعات سياسي و منتقد كشور فعالیت داشتهاند.
در ايران اكنون، حدود 2 تا 3 روزنامه حكومتي داريم كه حدود 70 سال عمر كرده اند، آنهم نه به دليل نوشته ها و مخاطب و درآمدي كه داشته اند، بلكه به خاطر بودجه ثابت دولتي و همان حرفهايي كه نزدهاند. وگرنه در دوره اصلاحات، روزنامه هايي به طول عمر، «يك روز» هم در تاريخ مطبوعات ثبت شده است. برای نمونه قاضي مرتضوي روزنامه اصلاح طلب «نوسازي» را بعد از انتشار تنها يك شماره توقيف كرد!
شروع از زمان فتحعلي شاه
اگر بخواهيم براي مخاطبان عام ايراني تصور دقيقتري از طول عمر اين روزنامه ارائه كنيم، بايد گفت كه آغاز به كار آن در 1821 مصادف با حكومت فتحعلي شاه ( دومين شاه قاجار) و 7 سال قبل از انعقاد قرار داد تركمن چاي بود. اگر اين روزنامه صرفا وقايع مهمي همچون تغيير حكومتها و يا مرگ شاهان و رهبران ايران را پوشش داده باشد، بايد حالا در آرشيو كاغذي آن، صفحاتي از خبر فوت فتحعلي علي شاه، عباس ميرزا، محمدشاه، ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه، محمدعلي شاه، احمدشاه قاجار، رضاشاه و محمد رضا شاه پهلوي و نيز ورود و درگذشت آيت الله خميني، وجود داشته باشد.
وقايعي كه بايد در آرشيو گاردين باقي مانده باشد
اين روزنامه اگر با همان خط و مشي اي كه اعلام كرده بود، در ايران منتشر مي شد، اکنون مي توانست صفحاتي از عكس و خبر مربوط به تصرف نزديك به نيمي از ايران توسط روسيه تزاري، خفه كردن قائم مقام، رگ زدن امير كبير، شليك ميرزا رضا به قبله عالم، جنبش تنباكو، انقلاب مشروطيت، جنبش جنگل، كودتاي 1299، اشغال كشور در شهريور 20، تجزيه آذربايجان با تحريك استالين، كودتاي 28 مرداد 32، نهضت 15 خرداد، مرگ مصدق در حصر، انقلاب سفيد، اصلاحات ارضي، جنگ هاي چريكي، انقلاب 57، خروج شاه و استقرار جمهوري اسلامي را در خود داشته باشد؛ كه البته الان هم احتمالا دارد، اما نه با آن دقت و حساسيتي كه مورد نظر ماست.
شك ندارم كه اگر گاردين در ايران بود و به اتهام تشويش اذهان عمومي و توهين به مقدسات و يا به استناد قانون پيشگيري از وقوع جرم، توقيف نمي شد، حتما گزارشها و تحليلهاي منصفانهاي از علل و عواقب درگيريها و تسويه حساب داخلي انقلابيون ايران، تسخير سفارت آمريكا، كنار زدن بازرگان، حمله صدام به ايران، اقتصاد جنگي در دولت موسوي، شليك آمريكايي هاي به ايرباس مسافر بري ايران، امضاي قطعنامه 598، بازنگري قانون اساسي، رئيس جمهور شدن هاشمي رفسنجاني، تعديل اقتصادي، خصوصي سازي، دادگاه ميكنوس، جنبش دوم خرداد، قتل هاي زنجيره اي، واقعه كوي دانشگاه، به قدرت رساندن احمدي نژاد، درگيري هاي 88، فاجعه كهريزك، دانشجويان ستاره دار، اختلاس هاي ميلياردي، آمدن روحاني، امضاي و الغاي برجام، جهش يك شبه قيمت بنزين، كشته هاي آبان 98، سقوط هوپيماي اكرايني، مشاركت 40 درصدي امت هميشه در صحنه در انتخابات 98 و بالاخره كانديداتوري دوباره احمدي نژاد( عزيز دل حكومت) در قالب اپوزيسيون حاكميت را درصفحات خود جاي داده بود و كار تاريخ نويسان را آسان تر ميكرد.
کاش گاردين در ايران بود و اينها كشته نمي شدند!
و بالاخره، اگر گاردين به عنوان روزنامه «ناقد قدرت و صداي بيصدايان» در ايران منتشر شده بود، شايد اصلا نيازي به انتشار روزنامه «اختر» و قتل احمد روحي، انتشار«صور اسرافيل» و قتل جهانگيرخان، انتشار «طوفان» و قتل فرخي يزدي، انتشار «روح القدس» و قتل احمد تربتي، انتشار «قرن بيستم» و قتل ميرزاده عشقي، انتشار «دنيا» و قتل تقي اراني، انتشار «مرد امروز» و قتل محمد مسعود و نيز انتشار و قتل و بازداشت، بيكاري و فرار و مهاجرت و در به دري صدها روزنامه نگار ايراني نبود.
غمگينم از اينكه به چشم خود شاهد برآمدن و فرو رفتن دهها نشريه بودهام و انسان هايي به خاطر آنچه شغلشان بود، در تنگناي ترس و معيشت گرفتار ميآمدند، اما خوشحالم كه از اين جمع خستگان، يكي هم 200 سال عمر مي كند. مي دانم كه گاردين، سالها بعد از ما خواهد ماند، اميدوارم آنچه درباره فرزندان ما و نسل.هاي بعد از آنها مي.نويسد، شباهتي با اخبار گذشته ايران نداشته باشد.
قاسم خرمي/ مجله كارخانه دار