پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
پایان دولت رفاه نزدیک است؟
کیکی کوچک را در یک جشن تولد در نظر بگیرید. تقسیم عادلانه این کیک، سهمی برابر اما اندک به همه میرساند. در مقابل کیک بزرگ را حتی اگر ناعادلانه برش بزنیم، احتمالا سهم بالاتری به افراد تعلق مییابد. این مثال کوتاه میتواند خلاصه وضعیت کنونی کشورهای اروپایی و آمریکا باشد. کشورهای اروپایی با سیاست دولت رفاه از قافله نوآوری، فناوری و تکنولوژی جامانده و حتی در دفاع از خود نیز وابستگی شدیدی به آمریکا پیدا کردهاند. در مقابل رقابتی شدید بین آمریکا و چین در رسیدن به فناوریها و نوآوریهای سودآورتر شکل گرفته است
امیر محمد علوی- دولت رفاه به دلیل تامین رفاه عمومی، کاهش نابرابری و افزایش امنیت اقتصادی شهروندان از حامیان زیادی برخوردار است. طرفداران این سیستم معتقدند که دولت رفاه با ارائه خدماتی مانند بهداشت، آموزش، مسکن و بیمههای اجتماعی، فرصتهای برابر را برای همه فراهم کرده و به نارساییهای بازار آزاد و به قولی شکست بازار رسیدگی میکند. موارد اشاره شده بهنظر جذاب آمده و آرزوی مردم هر کشوری است. اینها درحالی است که تحقق این امکانات در کشورهای اروپایی هزینههایی نیز به همراه داشته است. هزینههایی که به زبان اهالی علم اقتصاد از آن با عنوان هزینه فرصت یاد میشود. به عبارت دیگر جاماندن از نوآوری و رشد اقتصادی نسبت به کشورهای دیگر مانند آمریکا هزینه این سیاستهای رفاهی بوده است.
از طرف دیگر حمله روسیه به اوکراین، سیاستهای تعرفهای ترامپ و حقههای تجاری چین موجب شده تا فشاری بیشتر از گذشته به اقتصاد کشورهای اروپایی وارد آید. از همینرو زمزمههایی در بین سیاستمداران اروپایی مبنی بر شکست پروژه دولت رفاه شکل گرفته است. به عبارتی به نظر میرسد دولتمردان اروپایی باید تصمیم به تغییری بزرگ گرفته و اصلاحاتی در سیاستهای رفاهی و نظام انگیزشی اقتصاد خود به وجود آورند. تصمیماتی که احتمالا هزینه زیادی برای آنها به همراه خواهد داشت. از جمله این سیاستها میتوان به کمتر کردن نرخ مالیات و بروکراسیهای زائد و در نهایت کاهش هزینههای رفاهی اشاره کرد.
اما چرا دولت رفاه به اینجا رسید. در نوشته پیشرو سعی بر آنست تا به دلایل عقبماندگی کشورهای اروپایی از کشوری مانند آمریکا در زمینه نوآوری و رشد درآمد سرانه پرداخته شود.
نقش انگیزهها در رشد اقتصادی پایدار
نوبل اقتصاد سال جاری میلادی به جوئل موکر، فیلیپ آغیون و پیتر هاویت اعطا شد. موضوع پژوهش هر سه نفر رشد اقتصادی پایدار و ماندگار بود. در مورد رشد اقتصادی نظریات و یافتههای زیادی وجود دارد. با اینحال میتوان گفت که مهمترین دستاورد در میان انبوه پژوهشها به رابرت سولو تعلق میگیرد. او افزایش اندازه کیک اقتصاد و به عبارتی رشد اقتصادی را با استفاده از سرمایه فیزیکی و نیروی کار تنها تا حدی مشخص امکانپذیر میداند. به بیان سادهتر رشد اقتصادی در طولانیمدت صرفا با اتکا به سرمایهگذاری و نیروی کار ممکن نیست. بنابراین سولو نوآوری و تکنولوژی را عاملی معرفی میکند که شرایط برای رشد اقتصادی پایدار و بلندمدت را فراهم خواهد کرد.
متغیر تکنولوژی که ابتدا توسط سولو به صورت برونزا فرض شد، بعدها به واسطه رومر به عنوان یک متغیر درونزا وارد مدلهای رشد اقتصادی شد. آورده آغیون و هاویت نیز مرتبط با ایجاد انگیزههای کافی برای خلق نوآوری و تکنولوژی بود.
بنابراین رشد نوآوری، پیشرفت تکنولوژی و بهرهورتر کردن نیروی انسانی وابسته به محیط انگیزشی و نهادهای آن کشور است. موضوعی که در ادامه دوباره به آن بازخواهیم گشت.
اعداد و ارقام چه میگویند؟
روزنامه فایننشال تایمز در گزارشی به این موضوع پرداخته که افزایش سطح استانداردهای زندگی مردم به صورت دائم، پایه اصلی دموکراسیهای مدرن است. موضوعی که تنها با رشد اقتصادی طولانیمدت حاصل میشود. پدیدهای که همانطور که گفته شد به رشد نوآوری و تکنولوژی بستگی دارد.
آمارها نشان از آن دارد که از زمان پایان جنگ جهانی دوم تا اواسط دهه 1970، کشورهای بزرگ غربی مانند ایتالیا، فرانسه و بریتانیا رشد درآمد سرانه قابل توجهی را تجربه کردهاند. رشدی که به تعبیر فایننشال تایمز به نوعی یک ابررونق بوده است. نتیجه این رخداد به افزایش چشمگیر سطح زندگی مردم اروپا منجر شد. دلیل رشد اقتصادی قابل توجه کشورهای اروپایی در بازه پس از پایان جنگ جهانی دوم را میتوان در چند نکته خلاصه کرد. نکته اول به خسارتهای زیاد بعد از پایان جنگ مرتبط است. به عبارتی کشورهایی مانند فرانسه، بریتانیا، شوروی و … در نتیجه جنگ متحمل آسیبها و زیانهای قابل توجهی شده بودند. اما این خسارات موجب ایجاد ظرفیتهای اقتصادی فراوانی نیز شده بود. از همینرو این کشورها براساس مدل سولو با سرمایهگذاری و نیروی کار توانستند به رشد اقتصادی چشمگیری دست یابند. البته نباید در این بین کمکهای ایالات متحده آمریکا به کشورهای آسیبدیده از جنگ جهانی دوم را نادیده گرفت. کمکهایی که در قالب طرحی به نام مارشال به کشورهای مختلفی اعطا شد. با اینحال همانطور که قبلتر توضیح داده شد، ماندگاری رشد اقتصادی به شدت وابسته به رشد نوآوری است. چیزی که بهنظر میرسد نظام انگیزشی کشورهای اروپایی قادر به دستیابی به آن حداقل نسبت به آمریکا نبوده است.
بنابراین مطابق با آمار از سال 1974 تا 2007 رشد درآمد سرانه در اروپا کندتر شد. درحالی که این امر در کشورهای بریتانیا و ایالات متحده آمریکا مشاهده نشد. اما قضیه تنها اینجا نیست. بلکه بعد از بحران مالی سالهای 2007 تا 2008 رشد درآمد سرانه کشورهای قدرتمند اروپایی و عضو گروه هفت به پایینتر از یک درصد سقوط کرد. این شاخص در ایتالیا نزدیک به صفر درصد بوده است. نکته قابل توجه در آنجایی است که رشد درآمد سرانه در ایالات متحده آمریکا حدود 1.5 درصد برآورد شده است. رقمی که در این دوره فاصله قابل توجهی در مقایسه با متحدان این کشور داشته است.
براساس گزارش فایننشال تایمز این موضوع در شاخصهای تولید ناخالص داخلی به ازای هر ساعت کار و نرخ رشد بهرهوری کل عوامل یا همان TFP نیز قابل مشاهده است. از سال 2007 تا 2025 رشد تولید ناخالص داخلی به ازای هر ساعت کار در کشورهای بریتانیا، ایتالیا و فرانسه به ترتیب 0.5، 0.2 و 0.4 درصد بوده است.
شاخص دوم TFP است که نوآوری را نشان میدهد. متوسط رشد سالانه این شاخص بین سالهای 2007 تا 2025 در همه کشورهای گروه هفت به استثنای ایالات متحده آمریکا منفی بوده است. این امر از وجود انگیزههای قوی نوآوری در ایالات متحده آمریکا نشئت میگیرد. چیزی که در اروپا کم پیداست.
چرا آمریکاییها بیشتر از اروپاییها کار میکنند؟
ادوارد پرسکات اقتصاددان شهیر آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در مقالهای به بررسی این موضوع پرداخته که چرا ساعت کار کردن آمریکاییها بیشتر از مردم کشورهای اروپایی است. یافته این پژوهشگر در یک چیز خلاصه میشود و آن تفاوت نرخ مالیات میان این دو منطقه است.
بین سالهای 1993 تا 1996 آمریکاییها ۵۰ درصد بیشتر از آلمانیها، فرانسویها و ایتالیاییها کار میکردند. همچنین عرضه نیروی کار در ژاپن و ایالات متحده بسیار بالاتر از آلمان، فرانسه و ایتالیا بود. اینها درحالی است که در اوایل دهه ۱۹۷۰، اروپاییهای غربی عموماً بیشتر از آمریکاییها زمان خود را به کار کردن اختصاص میدادند.
بررسیها نشان میدهد زمانی که نرخهای مالیاتی اروپا و ایالات متحده مشابه بوده (۱۹۷۰–۱۹۷۴)، عرضه نیروی کار آنها نیز مشابه بوده است. برآوردها حاکی از آن است که عرضه نیروی کار پایین مشاهدهشده در آلمان، فرانسه و ایتالیا بین سالهای 1993 تا 1996 به نرخهای مالیاتی بالای آنها مرتبط است. بهطور مثال در این کشورها اگر فردی کار کند و ۱۰۰ واحد خروجی اضافی تولید کند، تنها حدود ۴۰ واحد اضافی مصرف میکند و ۶۰ واحد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به عنوان مالیات پرداخت میشود. همچنین در این بازه زمانی خروجی سرانه ایالات متحده حدود ۴۰ درصد بالاتر از کشورهای اروپایی بوده است. یافته پژوهش حاکی از آن است که بخش عمده این تفاوت ناشی از تفاوت در ساعات کاری به ازای هر نفر بوده و ارتباطی با تفاوت در خروجی به ازای هر ساعت (بهرهوری) نداشته است.
از طرف دیگر محاسبات پرسکات نشان از آن دارد که کاهش نرخ مالیات حاشیهای مؤثر بر درآمد کار در کشورهای با مالیات بالا منجر به سودهای رفاهی بزرگ میشود. برای مثال، اگر فرانسه نرخ مالیات خود را از ۶۰ درصد به نرخ ۴۰ درصدی ایالات متحده کاهش دهد، رفاه مردم فرانسه ۱۹ درصد افزایش پیدا میکند. شگفتآور اینکه، این کاهش بزرگ نرخ مالیات، درآمد مالیاتی را کاهش نداده است.
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات