پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
درباره اروپایی شدن آمریکا؛ نیویورک، مستعمره نشین جدید مارکسیسم فرهنگی
نیویورک، شهری که زمانی فانوس دریایی آزادی و نماد بیبدیل رؤیای آمریکایی بود، امروز به کانون یک بیماری قدیمی و اروپایی بدل شده است. این شهر، که بر ستونهای سرمایهداری، فردگرایی و فرصتهای بیپایان بنا شد، اکنون به آزمایشگاه خطرناکترین ایدئولوژیهای وارداتی قرن بیستم تبدیل شده است؛ ایدئولوژیهایی که روح آمریکا را هدف گرفتهاند
اشکان زارع-شاید برای شما آنچه در فیلمهای نتفلیکس یا صحبتهای سیاستمدران لیبرال آمریکایی (در آمریکا لیبرالها چپ هستند) و اخبار سیانان و نیویورک تایمز میگذرد موضوعی عادی تلقی شود. عادی تلقی میشود چون هر روز با زبان طراز نوین و شیک با پلتیکال کرکتنس تکرار میشود. شاید شما هم از شنیدن زبان مترقیان نیوریورکی شاد شوید و یا به فکر فرو روید. اما همه اینها منجر به این شد که یک کمونیست نه چندان مخفی امروز در انتخابات شهرداری نیویورک پیروز شود؛ پس با شعار زنده باد دموکراسی، به صورت یک تذکر در مورد «اروپایی شدن آمریکا» مینویسم. آنچه مارکسیسم فرهنگی با آمریکا میکند -محافظه کار ترین کشور دنیا که کارآمدترین قانون اساسی محافظه کار نیز دارد- تبدیل شدن به کشوری همچون کشورهای اروپا است، جایی شبیه به فرانسه؛ نیویورک تا پاریس شدن فقط چند فصل نیاز دارد.
پرده اول: اسب تروآ در کرانه هادسون
نیویورک، شهری که زمانی فانوس دریایی آزادی و نماد بیبدیل رؤیای آمریکایی بود، امروز به کانون یک بیماری قدیمی و اروپایی بدل شده است. این شهر، که بر ستونهای سرمایهداری، فردگرایی و فرصتهای بیپایان بنا شد، اکنون به آزمایشگاه خطرناکترین ایدئولوژیهای وارداتی قرن بیستم تبدیل شده است؛ ایدئولوژیهایی که روح آمریکا را هدف گرفتهاند. این نوشته، یک هشدار است. هشداری در باب «اروپایی شدن» آمریکا از طریق دروازهای به نام نیویورک. امروز هنگام مواجهه با نیویورک، زرق و برق منهتن را با حقیقت تلخ جاری در رگهای این شهر اشتباه نمیتوان گرفت. آنچه امروز در نیویورک در حال وقوع است، صرفاً یک جدال سیاسی نیست؛ بلکه نبردی است بر سر حافظه، هویت و آینده تمدنی آمریکا که خود را به عنوان نماینده جهان آزاد به جهانیان عرضه میکند. این داستان یک تسخیر آرام و تدریجی است که از کارگاههای مهاجران آغاز شد و امروز به اتاقهای هیئت مدیره و پردههای سینما رسیده است.
پرده دوم: ویروس دنیای قدیم
همهگیری این بیماری اروپایی، با اولین موجهای مهاجرت در اواخر قرن نوزده شروع شد. مهاجران اروپایی، بهویژه آلمانیها و یهودیان اروپای شرقی، در حالی که از فقر و ستم دنیای قدیم میگریختند، ویروس آن را نیز با خود به همراه آوردند: مارکسیسم.
آنها در خاک آمریکا، به جای پذیرش منطق آمریکایی یعنی فردگرایی و سختکوشی، منطق اروپایی «مبارزه طبقاتی» را بازتولید کردند. اتحادیههای کارگری نیویورک، برخلاف نهادهای مدنی آمریکایی، به سنگر ترویج بیگانگی طبقاتی و کینه جمعی بدل شدند. زبان ییدیش و آلمانی در «لوئر ایست ساید»، زبان ترویج ایدهای عمیقاً ضدآمریکایی بود؛ اینکه هویت انسان نه در فردیت او، که در تعلقش به یک طبقه اقتصادی تعریف میشود. این اولین گام در اروپاییسازی ذهن آمریکایی بود.
این نگرش در دهههای بعد، با ظهور نازیسم در اروپا، جهش خطرناکتری پیدا کرد. نیویورک به پناهگاه روشنفکران تبعیدی مکتب فرانکفورت بدل شد. این متفکران مارکسیست، به جای قدردانی از پناهی که آمریکا به آنها داده بود، تمام ابزارهای فلسفی خود را برای آسیبشناسی و نقد فرهنگ آمریکایی به کار گرفتند. آنها که از شکست پرولتاریای اقتصادی در اروپا سرخورده بودند، میدان نبرد را از کارخانه به فرهنگ منتقل کردند. دانشگاه کلمبیا و مشتی دیگر به مراکز تولید و صدور «نظریه انتقادی» بدل شدند؛ نظریهای که هدفش نه اصلاح، بلکه ویران کردن بنیانهای خانواده، سنت، مذهب و اقتدار در جامعه غربی بود. اینگونه بود که «مارکسیسم فرهنگی» در قلب آکادمی آمریکا ریشه دواند.
پرده سوم: سربازان پیاده و کمیسارهای جدید
امروز، این بیماری به مرحلهای حادتر رسیده است. موج جدید مهاجران از آمریکای لاتین و آسیا، به سربازان پیاده این جنگ فرهنگی تبدیل شدهاند. این جمعیت آسیبپذیر، به جای آنکه با منطق «رؤیای آمریکایی» ادغام شود، توسط شبکهای از سازمانها و اکتویستهای چپ و «مراکز کارگران» جذب میشود. در این مراکز، به آنها نه زبان انگلیسی و مهارتهای شهروندی، که زبان اروپایی مارکسیستی «قربانیبودن» و «ستیز» آموخته میشود. آنها یاد میگیرند که خود را نه یک فرد مسئول، بلکه عضوی از یک گروه تحت ستم ببینند که باید علیه «سیستم» بجنگد.
اما خطرناکتر از این سربازان پیاده، کمیسارهای این ایدئولوژی هستند؛ فرزندان تحصیلکرده همین مهاجران. این نسل که از نردبان فرصتهای آمریکایی بالا رفته، در دانشگاههای نیویورک با نسخهای پیچیدهتر از همان ویروس قدیمی روبرو میشود. آنها در کلاسهای درس میآموزند که موفقیتشان نه حاصل تلاش، که محصول یک «امتیاز» ناعادلانه است و باید نسبت به سیستمی که آنها را بالا کشیده، احساس گناه کنند. این نخبگان جدید، با مسلح شدن به مفاهیمی چون «نژادپرستی سیستمی» و «اینترسکشنالیتی»، به مبلغان اصلی این ایدئولوژی تبدیل میشوند و آن را در نهادهایی که فتح کردهاند –رسانهها، شرکتها، هالیوود– ترویج میدهند.
پرده چهارم: زبان نیویورکی؛ جدیدترین ورژن زبان طراز نوین
نهاییترین و خطرناکترین مرحله این اروپاییسازی، تسخیر زبان است. جورج اورول به ما درباره «زبان طراز نوین» (Newspeak) هشدار داد؛ زبانی که هدفش نه بیان حقیقت، که محدود کردن تفکر است. امروز، ما با یک «زبان طراز نوین» جدید روبرو هستیم که از دل آزمایشگاههای دانشگاهی نیویورک بیرون آمده است. کلماتی مانند «امتیاز سفیدپوستی»، «مردسالاری شکننده» و «از آن خودسازی فرهنگی»، ابزارهای تحلیلی نیستند؛ آنها سلاحهایی برای ساکت کردن مخالفان، ایجاد گناه و کنترل اجتماعیاند. این زبان، مفاهیم بنیادین آمریکایی مانند «شایستهسالاری» را به عنوان پوششی برای ستم بازتعریف میکند و «آزادی بیان» را با «کلام خشونتآمیز» یکسان میداند. این زبان طراز نوین، از طریق تولیدات فرهنگی که در نیویورک ساخته میشوند –از سریالهای نتفلیکس تا مقالات نیویورک تایمز– به خورد جامعه داده میشود. هدف، بازنویسی تاریخ، وارونه کردن ارزشها و جایگزین کردن خوشبینی آمریکایی با بدبینی و کینهتوزی اروپایی است. شرکتها مجبور به برگزاری کارگاههای آموزشی برای بازآموزی فرهنگی میشوند و کودکان در مدارس میآموزند که تاریخ کشورشان، داستانی جز ظلم و گناه نیست.
نیویورک اروپایی
نیویورک دیگر یک شهر آمریکایی نیست؛ بلکه یک مستعمره فکری اروپا به ویژه چپ نو است. شهری که در آن، ایدههای شکستخورده و ویرانگر قرن بیستم، در بستهبندی جدید بازتولید شده و به سراسر کشور صادر میشود. این، نبرد میان دو جهانبینی است: جهانبینی آمریکایی که بر فرد، آزادی و فرصت و سنت تأکید دارد، و جهانبینی اروپایی که بر جمع، جمعگرایی، جبر تاریخی و نزاع ابدی گروهها اصرار میورزد.
با گسترش این بیماری آنچه که آمریکا از دست میدهد، تنها یک شهر نیست، بلکه خودِ ایده آمریکا خواهد بود. میراث تمدنی آمریکا و آنچه می توان آمریکا را با آن توضیح داد امروز در حال خاموشی است؛ آن فانوس دریایی نیویورک که گویی محصول پدران بنیان گذار برای ساختن کشوری بر پایه فردیت و احترام به تمدن بود امروز در نیویورک خاموش شده است. این خاموشی شاید دائمی و ممکن است موقت باشد. این حکم را دموکراسی و رای مستقیم باشندگان نیویورک در آینده روشن میکند.
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات