پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی فعالیت ها و خدمات انجمن حامی

افسانه آل (1)
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

افسانه «آلِ» سرناباد!

ادعاي ديدن «آل» و «جن» و بطور كلي موجودات فرازميني و يا اصطلاحا «از ما بهترون» در ميان عامه مردم باخرز قديم به شدت رواج داشت. البته آنها اين موجودات را افسانه نمي دانستند، بلكه از واقعيت محضي سخن مي گفتند كه گويي در زندگي آنها حضوري هميشگي دارد

خانواده هايي كه شب هاي بلند زمستان دور هم جمع مي شدند، بعد از گفتن «اوسنه» و قصه اي، حتما گريزي هم به قصه جن و پري و آل هم مي زدند. فضاي روستاهاي آن زمان، شامل خانه‌هاي خشتي و تو در توي قديمي، قلعه كهنه ها، آب انبارها، حمام هاي خزينه اي و قنات های متروک  و از همه مهمتر نبود نور و تاريكي مطلق شب ها، محيط وهم انگيزي ايجاد مي كرد كه به باور پذيري اين قصه هاي وحشتناك، هم كمك مي كرد.

حتي ما بچه هاي خردسال هم كه دور هم جمع مي شديم براي ايجاد هيجان و وحشت و يا ترساندن هم سن و سالهاي خودمان، بعضا داستان خيالي با محوريت جن تعريف مي كرديم. بعد هم خودمان اين داستان خيالي را باور مي‌كرديم و از ترس نفسمان بند مي آمد و سينه ما گُپ گُپ صدا مي كرد. حتي شهامت دستشويي رفتن شبانه هم از ما سلب مي شد.

یکی بار یک دختر جوانی در روستای حاجی آباد باخرز برای آوردن علف به قلعه کهنه می رود. هنگام غروب می خواهد برگردد که  بچه گربه ای وارد کیسه علف می شود و او متوجه نمی شود. در همین تصور جن و آل قرار داشته که ناگهان بچه گربه داخل کیسه ای که به پشت گرفته بود، تکان می خورد. دخترک از ترس غش می کند و تا آخر عمر از این وحشت رنج می برد.

مردم باخرز ميان موجود فرازميني نظير «جن» و «آل» و «بختك» و «مردآزما»  تفاوت زيادي قائل نبودند و بعضا همه را يكسان تلقي مي كردند، اما اينها دست كم به لحاظ افسانه اي و اساطيري داراي تفاوت هايي هستند .

مثلا «جن» مي تواند زن يا مرد يا حيواناتي مثل گوسفند و گربه و داراي نقش مثبت يا منفي باشد. جن هايي كه دوجنسه هستند را «نسناس» مي گويند. باوري وجود دارد كه جن ها، موجودات انسان نمايي هستند كه در زندگي روزمره مردم نفوذ مي كنند. حتي مثل انسانها مي توانند داراي لشكر و مراسم عزا و عروسي باشند. ضرب المثل «قوز بالا قوز» از همین داستان جن ها درست شده است. نقل مي كنند كه انسان قوزپشت در عروسي جن ها شركت مي كند و مي‌رقصد، جن ها خوششان آمده و قوزش را بر ميدارند و مداوا مي شود. او اين موضوع را براي فرد قوزپشت ديگري تعريف مي كند، اما وقتي فرد دوم در مراسم جن ها مي رقصد، معلوم مي شود كه مراسم عزا بوده است و نه عروسي، بنابراين، جن ها عصباني يك قوز ديگر هم به پشت او چسباندند كه شده است قوزبالاقوز!

«آل» زني عفريته است كه به سراغ زن زائو مي آيد و موجب دزديدن نوزاد و مرگ او مي شود.

«بختك» موجودي سياه و سنگين وزني است كه روي سينه افراد خوابيده و در خواب مي‌نشيند و مانع تنفس مي‌شود.)

و مردآزما( يعني آزمايش كننده مردان) معمولا شب ها در مسير عابران قرار مي‌گيرد و براي آنها مزاحمت ايجاد مي‌كند و يا كلوخ پرتاب می‌کند.

اين مورد آخر را مردم روستاي ما «مُردِن رِزما» تلفظ مي كردند و با توجه به نوع اشتباه تلفظ، تصور مي كردند كه بايد در قبرستان ها حضور داشته باشد. هنگامي كه بختك به سراغ آنها مي آمد مي گفتند «موُرِسياهي به زير كرد».

اما آل در زندگي مردم باخرز حضور پر رنگ تري داشت. باور بر اين بود كه اگر زني زايمان كند تا 10 روز بعد كه به حمام مي رود، احتمال آسيب ديدن او و نوزادش از سوي آل وجود دارد. به همين دليل، او را تنها نمي گذاشتند و يا دور او را خط مي كشيدند و با خوراندن انواع داروها و معجون ها و خواندن انواع وِرد و دعا، مانع از نزديك شدن آل به او مي‌شدند.

گستراندن اين باورهاي غلط باعث وحشت زنان زائو مي شد و برخي‌ها به خاطر ترس و توهم بي دليل،  دچار صرع (غش)و انواع بيماري هاي رواني مي شدند و بعضي ها سكته مي‌كردند و جانشان را از دست مي دادند.

افسانه آل سرناباد هم از همين دست توهمات بود. روستاي سرناباد متصل به روستاي سلطان آباد و پايين تر از قلعه نو و كلاته ساريان در بالا ولايت باخرز ( یکی از شهرهای خراسان رضوی) قرار داشت. شايع شده بود كه در روستا، آلي پيدا شده و شب ها در كوچه ها و دالن‌هاي تاريك تردد مي كند.

در ميان مردم عامي، هر كسي داستان و روايت خودش را از آل سرناباد داشت. يكي قد آل را دو متر ترسيم مي كرد، يكي مي گفت به جاي پا داراي سم است و حتي روزها جاي پاي او را در كوچه ها نشان مي داد.

دهقاني كه براي آبياري شبانه بيرون رفته بود ادعا مي كرد كه به چشم خودش ديده كه آل در حال شستن دل و جگر يك زن زائو بوده كه با آل درگير شده و او را وادار كرده تا دل و جگر را به صاحبش برگرداند. خلاصه به تعداد تصور آدم هاي روستا، آل با اَشكال مختلف وجود داشت.

اين افسانه چندسالي در ميان مردم رواج داشت و مي شود حدس زد، يك فردي كه شب هنگام از آن كوچه هاي تاريك عبور مي كرد، چه حال و اضطرابي داشته است.!

روستاي سرناباد به واسطه سيل مهيب سال 1360 كلا ويران شد، مردم به مكان جديدي( شهرك شهيد بهشتي امروزی) رفتند و كل خانه ها و كوچه ها و دالان های که تصور می شد آل در آنها تردد دارد، با خاك يكسان شد، اما اثري از آل پيدا نشد.

بعدها گفته شد كه اين آل در واقع يك جوان عاشق در لباس مبدل بوده كه شب‌ها پشت پنجره دختر مورد علاقه‌اش مي رفته و با او صحبت مي كرده است و به خاطر اينكه شناخته نشود و كسي مزاحمش نشود، پالتويي را به بيل آويزان مي كرده و روي سرش قرار مي داده كه قدش بلند و هيكلش عجيب به نظر برسد. در ميان مردم آن منطقه هنوز هم، آدم‌هاي قد بلند را به تمسخر«آل سرناباد»  مي‌نامند.

خلاصه افسانه آل سرناباد براي چندسال نَفَس هاي زيادي را در سينه ها حبس كرد و زنان زيادي را تا صبح در ترس ولرز فرو برد و به روح و روان افراد زيادي آسيب زد. درباره اصل ماهيت و واقعيت جن و آل و اين قبيل موجودات، مباحث زيادي وجود دارد كه موضوع بحث اين نوشته نيست اما آل سرناباد ساخته ذهن مردم ساده و زود باور آن زمان بود.

اكنون ديگر حضور اجنه و آل ها در زندگي مردم امروز  روستاهاي باخرز از بين رفته و يا بسيار كم رنگ شده است. اين امر به خاطر گسترش روزافزون آگاهي و دانايي و حتي چراغ‌هاي روشنايي كوچه ها است. انسان‌هاي قديم به ويژه در كشورهاي توسعه نيافته تا حد زيادي زير سيطره راز و رمز محيط و طبيعت زندگي مي‌كنند، اما انسان هاي مدرن و امروزي به دنبال تسخير طبيعت و سيطره بر محيط و حتي فضا و سيارات ديگر هستند.

اما به گمان من جن زدگي ربطي به قديم و جديد ندارد و از ذهنيت جادو مزاج نشات مي گيرد. خيلي ها هستند كه به لحاظ رواني هميشه خودشان را در معرض حمله و آسيب جن و آل مي بينند. بختكي گلوي آنها را گرفته است، اما جرات بلند شدن از خواب را ندارند. اينها در زندگي براي خودشان يك آلي مي سازند و در تمام زندگي از آن مي ترسند! اینها جن زدگان روزگار خودشان هستند

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها