پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل: چرا او باید کشته میشد؟
میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، فقط یک روزنامه نگار نبود که برعلیه استبداد مینوشت. قلب تپندهای مشروطه که نویسنده اصلی یکی از رادیکالترین و مشهورترین روزنامههای آن دوران بود. روزنامه صوراسرافیل که چنان مورد استقبال پرشور مردم بود که بسرعت به چاپ دوم می رسید. برای همین است که باید خاموش میشد. فقط هم این نیست، روحانیون او را واجب القتل میدانستند چراکه برخی روحانیون نوشته های او را برخلاف موازین شرع مبین و توهین به اسلام میدانستند. سرانجام هم بعد از به توپ بسته شدن مجلس او به همراه دیگر مشروطهخواهان به باغ شاه میبردند تا در برابر محمدعلی شاه بکشند. در زمان مرگ میرزا 33 سال داشت. خبرنگار روس قتل جهانگیرخان صوراسرافیل را اینگونه گزارش میکند که دو دژخیم طناب به گردنش انداختند و از دو سو کشیدند تا خون از دهانش بیرون زد. دژخیم سومی هم خنجری را بر دل او فروکرد.
صابر صادقی- او در سال 1254 شمسی در شیراز متولد شد. پدرش آقا رجبعلی در کودکی فوت کرد و جهانگیرخان در 5 سالگی به همراه عمهاش که سرپرستی او را داشتن به تهران آمد. البته در دورهای در 14 سالگی دوباره به شیراز رفت اما برای تحصیل در دارالفنون دوباره در سال 1272در سن 18 سالگی به تهران میآید.
نهضت مشروطه ایران در این هنگام در حال شکل گیری است. مخصوصاً نوشتههای روزنامههای قانون لندن به مدیریت میرزا ملکم خان و یا روزنامه اختر استانبول و نوشتههای روشنفکرانی مانند میرزا آقاخان کرمانی، میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا حبیب اصفهانی در میان دانشجویان دارالفنون خوانده میشد.
انجمنهای سری در سراسر ایران به راه افتاده بود. تنها در تهران تخمین زده میشود که حدود 200 تا 300 انجمن مختلف فعال بودند که ناظم الاسلام کرمانی نویسنده کتاب تاریخ بیداری ایرانیان نام تعدادی از آنها را برده. انجمن مخفی که یکی از مهمترین ها بود مرکز غیبی تبریز که نقش محوری در فعالیتهای مشروطهخواهان تبریز داشت و فعالیت مسلحانه را سازماندهی میکرد. انجمن اجتماعیون عامیون که کسانی مانند سیدحسن تقی زاده و حیدرعمواغلی در آن عضویت داشتند و مشی رادیکال وتروریستی داشت. مجمع آدمیت که همان فراموشخانه که توسط میرزا ملکم خان ناظم الدوله راه اندازی شده بود و در ادامه و بعد از دوران ملکم انجمن جامع آدمیت راه اندازی می شود که همکاران و مریدان ملکم خان در آن فعالیت میکردند و توسط عباسقلی خان قزوینی معروف به آدمیت تاسیس شده بود.
دوران انقلاب مشروطه
وقتی که انقلاب مشروطه شروع شده بود میرزا جهانگیر خان در قزوین بود. او به دستور نظام السلطنه، وزیر مالیه مامور قزوین شده بود. با بلند شدن صدای نهضت مشروطه قزوین را ترک میکند و به تهران میآید تا فعالیت سیاسی خود را آغاز کند و تبدیل شد به یکی از برجستهترین روزنامهنگاران و فعالان مشروطه .
در دوران مشروطه او عضو چند انجمن شد. ابتدا انجمن اجتماعیون و عامیون و بعد کمیته انقلاب که در ابتدا با چهارده نفر دیگر کمیته انقلاب را تشکیل دادند که در این بازه توطئههایی بر علیه شاه و دربار انجام میدادند و با پیروزی انقلاب در مرحله اول عضو انجمن باغ میکده شد که از دل آن روزنامه صوراسرافیل بیرون آمد.
میرزا جهانگیرخان در این انجمن ها بسیاری فعال بود. نوشتن و انتشار شب نامه و اعلامیه. سخنرانی و خطبه برای بیدار کردن مردم. سازماندهی تجمعات و تحصنها و اعتراضات عمومی و در نهایت برنامه ریزی برای اقداماتی انقلابی مانند حذف خشونتآمیز طرفداران استبداد.
انجمن باغ میکده
یکی از مهمترین انجمنهایی که جهانگیر خان صوراسرافیل هم در دوران مشروطه عضو آن بود انجمن باغ میکده است. وجه تسمیه نامگذاری این انجمن این است که در دوران قیام مشروطه و وقتی محمدعلیشاه به سلطنت رسید تعدادی از مشروطه خواهان انجمن در باغ میرزا سلیمان خان میکده جمع میشدند که هرکدامشان در این جنبش نقش اساسی هم پیدا میکنند.
ملک المتکلمین که از او با عنوان بزرگترین واعظ مشروطه یاد میشود.
سیدجمال الدین واعظ اصفهانی یکی از بابیانی بود که به مشروطه خواهان پیوسته بود
میرزا حسن رشدیه بنیانگذار مدارس نوین
حاجی سیاح سفرنامه نویس و از مشروطه خواهان ایران
و بسیاری نام های دیگری از مشروطه خواهان به نام آن زمان
آنها بعد از تشکیل مجلس شورای ملی و استقرار مشروطه در باغ سلیمان خان میکده جمع می شدند و تمام شب را به بحث و جدل میپرداختند و با طلوع آفتاب محل را ترک می کردند. هدفشان این بود که افکار عمومی را برای قبول اصول مشروطه تهییج کنند.
در واقع انتشار روزنامه صوراسرافیل بازوی علنی این جبهه فکری بود. روزنامهای که با سرمایه میرزا قاسم خان تبریزی و همکاری میرزا علی اکبرخان قزوینی معروف به دهخدا منتشر شد و میرزا جهانگیر خان تبدیل شد به مدیر اصلی آن یا به عبارتی سردبیر نشریه صوراسرافیل. محل اداره روزنامه خیابان ناصری (ناصر خسرو) کتابخانه تربیت و قیمت روزنامه ۴ شاهی بوده است.
نشریهای که در سرلوحه آن فرشته اسرافیل در صور خود میدمید و گروهی زیر پای او خواب و گروهی بیدار بودند. اسرافیل نواری به دست داشت که روی آن سه کلمه حریت، مساوات و اخوت نوشته شده بود.
روزنامه صوراسرافیل
این نشریه که هفتگی چاپ میشد در دوران محمدعلی شاه چنان همه گیر شده بود که شمارههای آن به چاپ دوم میرسیدند.در میان نشریات دوران مشروطه بیشترین چاپ را داشت و به قولی 24 هزار شماره از آن چاپ میشد. بیش از 14 ماه چاپ نشد و 32 شماره آن را روی دست میبردند. عین السلطنه در خاطرات خود نوشته “تا به حال دو بار روزنامه اش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده.”
منابعی ذکر کردهاند که این نشریه بیش از 10 بار توقیف و تعطیل شده. آن هم در طول عمری برابر 14 ماهه بسیاری زیاد است.
این توقیف ها گاه به امر مجلس و گاه به حکم دولت بود و زمانی با حمله اوباش روی می داد تا 1.5 ماه برحسب ضرورت و مصلحلت شماره های آن منتشر نمی شد.
این روزنامه ادبیاتی ساده و رادیکال داشت که محمدعلی شاه و روحانیون، ملاکان و اغنیای آن دوران از طعنههای و افشاگریهای میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل در امان نبودند.
حتی محمدعلی شاه را تهدید می کند و سرانجام او را به سرگذشت غم انگیز شاهانی که در برابر ملت ایستادهاند حواله میدهد. قدرتمندان را هشدار میدهد که مشروطیت تنها به زیان خودشان تمام خواهد شد و آنها را متوجه تجربیات و انقلابات جهان از جمله فرانسه و روسیه میکند.
گفتنی است که روسیه پیش از انقلاب اکتبر 1917 یک انقلاب هم دو سال پیش از مشروطه در سال 1905 داشت و اشاره میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل به انقلاب روسیه راجع است به این انقلاب در دوران نیکلای دوم است.
همچنین به نظر می رسد که میرزا جهانگیر خان بسیار تخت تاثیر انقلاب فرانسه است به گونه ای که او در نوشتههایش شعارهای انقلاب فرانسه را بیان میکنند. همان آزادی و برابری و برادری یا به بیان آن زمان حریت، مساوات و اخوت. و خیلی رادیکال میگوید از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و بزندگی بدون حریت و مساوات و شرف وقعی نمی گذاریم … تملق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم… و اغراض نفسانی بکار نمیبریم، بد را بد و خوب با خوب مینویسیم.
در ادامه همانطور که به استبداد و ارتجاع می تازیدند و از معنی مشروطیت میگفتند رفته رفته طرحهای سوسیالیستی را هم در مقالات خود بیان میکنند. مثلاً شعار اصلاحات ارضی و تقسیم زمین در میان رعیت میدادند و از محدودیت سرمایه داری و اختیار بیشتری کارگران سخن میگوید.
نشریه صوراسرافیل تبدیل شده بود به نمادی از بیدار کردن مردم از خواب غفلت و زنده کردن روح آزادیخواهی در جامعه. نام نیکی که او و بازماندگانش آن را به عنوان فامیل بر روی خودشان گذاشتند.
سرمقالات صوراسرافیل
در سرمقالاتی که میرزا جهانگیرخان مینوشت شما رادیکالیسم و جسارت باورنکردی می بینید. در سرمقاله شماره اول چهره ای از مبارز مشخص می کند و مینویسد که «شاید بتوانیم به دین و دولت و وطن و ملت خود خدمتی بکنیم و به ابنای این آب و خاک موروثی که با خون پدران و نیاکان، عجین و سرشته است ابراز ارادتی نماییم. در تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستائیان و ضعفا و فقرا و مظلومین، امید داریم تا آخرین نفس ثابت قدم باشیم؛ و از این نیت مقدس تا زندهایم دست نکشیم و با صدای بلند میگوییم که از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حریت و مساوات و شرف وقعی نمیگذاریم.»
چرند و پرند
همه مقالات نشریه بدون نام نوشته شده بود بجز ستونی به نام چرند و پرند با امضای دخو.
مقالات معروف چرند و پرند به قلم میرزا علی اکبرخان قزوینی معروف به دهخدا با امضای دخو در همین روزنامه نوشته میشد که با زبان مردم کوچه و بازار و طنزی نیشدار مسائل اجتماعی را بیان میکند و با زبانی چندپهلو آنها را نقد میکند.
از همین بیانات و نگاه میتوان دلیل مهر مردم و کین دشمنان را به روزنامه صوراسرافیل دریافت. روزنامهای بود که با زبان سازده دردلهای مردم و افکار ترقیخواهان را بیان میکرد و به خصوص ستون چرند و چرند جاذبهای بود برای این روزنامه.
چرند و پرند چنان در میان عامه مردم مقبول شوده بود که حتی محمدعلی شاه برای در امان ماندن از نیش و طعنهای دخو سعی میکند رشوه بپردازد که دهخدا پول را نمیپذیرد و دستور میدهد که قزاقان آن را بین خود تقسیم کنند. یکبار هم نصرت الدوله حاکم کرمان و پسر فرمانفرما قالیچهای را به بهانه کمک به نشریه برای دفتر نشریه صوراسرافیل می فرستد که دهخدا و میرزا جهانگیرخان آن را نمیپذیرند.
در یکی از بازجوییها مخبرالسلطنه وزیر معارف و اوقاف به میرزا جهانگیرخان با عتاب میپرسد که چرند و پرند یعنی چه؟ که میرزا جواب می دهد “چرند و پرند قسمت اخلاقی صوراسرافیل است که اخلاق را بطرزهای مخصوص نوشته و می نویسند. طبایع بشری به اینگونه سخنان راغب است.”
ترور محمدعلی شاه
رویداد دیگری که در آن بازهم نام میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل به میان میآید. ترور محمدعلیشاه است.
میرزا جهانگیرخان عضو انجمنی بود به نام کمیته انقلاب. این انجمن در دوران مشروطه اعتراضات را سازماندهی میکرد و هدایت بخش رادیکال جنبش را برعهده داشت. اعضای آن از روشنفکران و روزنامه نگاران و سیاسیون و خطبا و فعالان سیاسی بودند که با هدایت حیدرخان عمواغلی فعالیتهای مسلحانه هم داشتند و کمیته تروری را در آن دوران راه انداخته بودند.
البته نشانه یا سندی قوی وجود ندارد که میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل مشارکت مستقیم در ترورهای انقلابی دوران مشروطه داشته باشد یا در برنامه ریزی و اجرای آن ترورها نقش داشته باشد. اما او در دوران مشروطه و بعدها روزنامه نگاری در دوران محمدعلی شاه جزو نیروهای تندرو و رادیکال بود و با کمیته انقلابی مرتبط بود.
گفتنی است که کمیته انقلابی در آن دوران درچند ترور ثابت شده نقش داشته. مهمترین آن ترور اتابک اعظم علی اصغرخان اتابک یکسال بعد از امضای فرمان مشروطه در اول شهریور 1286 است. عامل این ترور عباس آقا صراف تبریزی بود که با انجمن اجتماعیون عامیون و حیدرعمواغلی مربتط بود. این واقعه فضای سیاسی را به شدت متشنج کرد و به نوعی به سمت تندروی و حذف فیزیکی مخالفان پیش برد.
در این ترور میرزا جهانگیرخان نقشی نداشته. اما با حیدرعمواغلی طراح این ترور همراهی نزدیک داشت حتی او را به دیگر اعضا به عنوان مورد اعتماد خود معرفی میکرد. حیدرعمواغلی از تبریز به تهران آمده بود و نظرش این بود که با از بین برداشتن سران استبداد میتوان مسیر مشروطه را هموار کرد.
به گفته محسن نجم آبادی، حیدرعمواغلی حتی مسیر رفت و آمد اتابک را در قیطریه زیر نظر داشته و یک نفر را فرستاده بود تا وارسی کند از چه راهی میتوان وارد باغ او شد و کار او را تمام کرد.
روز بعد از ترور هم روزنامه صرواسرافیل موضعی کاملاً بیطرفانه داشت.
ترور بعدی تلاش برای قتل محمدعلی شاه بود. در 9 اسفند 1286 دو بمب دستی به طرف اتوموبیل محمدعلیشاه در تهران پرتاب می شود و در آن چند نفر از همراهان شاه کشته شدند اما محمدعلیشاه آسیبی ندید. حیدخان عمواغلی و چند نفر مظنون دیگر بعد از آن توسط دربار دستگیر میشوند تا بازجویی شوند.
مجلس در مقابل آن را مصداق دخالت در امور اجرایی کشور می دانست. بحرانی بین شاه و مجلس برقرار شده بود که در پی آن شاه بدون در نظرگرفتن مجلس مشیرالسلطنه را مامور تشکیل کابینه میکند و احتشام السلطنه از ریاست مجلس و نظام السلطنه هم از ریاست دولت کناره می گیرند. بحرانی ایجاد شده بود که برخی از از نزدیکان شاه به این گمان افتادند که تداوم این وضعیت تداوم حکومت خاندان قاجار را به خطر خواهد انداخت و شاه عقب نشینی میکند.
در دوران قبل از استبداد صغیر چند بار اعضای گروههای رادیکال سعی کردند او را ترور کنند، البته جزئیات بسیار کمی در مورد برنامه این ترورها در کتب تاریخی ثبت شده.
به جان میرزا ابراهیم خان علاءالدوله هم در جریان تحصن در سفارت بریتانیا سوءقصد شد. او حاکم تهران بود که با فلک کردن چند تاجر قند موجب جرقه آغاز مشروطه شد. گروهی از فدائیان مشروطه در تهران به او حمله کردند و او مجروع شد.
شیخ فضل الله نوری که دیدگاههایش در مجلس با مبارزات مشروطه خواهان منافات بود و طرح مشروعه را به جای مشروطه بیان کرده بود چندین مرتبه در خانهاش در تهران بارها توسط گروه خشمگین مورد حمله قرار گرفت و تهدید به مرگ شد.
محمدولی میرزا صنیع الدوله از جمله وزاری مورد حمایت محمدعلی شاه توسط گروههای انقلابی تهدید شد. گفته می شود او از حامیان کلیدی استبداد بود.
در شهرهای تبریز و رشت و اصفهان هم به مخالفان مشروطه به صورت سازمان یافتهای حمله میشد. ضرب و شتم و گاه ترورهای مقامات محلی و روحانیون مشروطه که اسامی دقیق همه آنها در منابع محدود است.
قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل
همین اینها از نقشی که صوراسرافیل در رویدادهای میدان توپخانه داشت تا عضویت او در انجمن ها و نوشتههای او در نشریه صوراسرافیل موجب شد محمدعلی شاه حسابی از جهانگیرخان صوراسرافیل کینه به دل بگیرد. بعد از به توپ بستن مجلس در 3 تیر 1287 او به همراه تعدادی دیگری از مشروطه خواهان به باغ شاه برده شدند و به قتل رسیدند.
در روز به توپ بسته شدن مجلس میرزا جهانگیر خان از این خانه به آن خانه از ترس فرار می گرد. اول به خانه محسن خان امین الدوله پناه برد، بعد به منزل حبل المتین رفت ولی آنجا هم باقی نماند و در کوچهها بود که توسط قزاقها دستگیر می شود.
جهانگیر خان با یکی از این قزاقها به نام غلامرضا میرپنج درگیر شد و برای همین جدا از دیگر دستگیر شدگان در اتاقی محبوس بود. که بعد از مدتی ملک المتکلمین از قزاقها میخواهد که میرزا جهانگیرخان را به جمع بیاورند.
بعد به امر شاه میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین و دیگر آزادیخواهان مشروطه را به باغ شاه می برند. هر یک زنجیری به گردن داشتند. در روز قتل به آنها گفته میشود که برخیزید و بیایید! گویا میدانستند که برای کشتنشان می برند.
مامونتوف خبرنگار روس میگوید در مورد قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملک المتکلمین می نویسد:
امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دلهای ایشان فروکرد…
دهخدا شعر معروفی در رثای رفیق و همسنگر قدیمی اش در آخرین شماره نشریه صوراسرافیل در سوئیس چاپ کرده که با عنوان یادآر زشمع مرده یاد آر شناخته می شود و یکی از شعرهای طلایه دار موج نو ادبی در زبان فارسی در زمان جنبش مشروطه ایران به شمار می آید و در مصراع آخر بند نخست میرزا جهانگیر خان شمعی توصیف شده که روشنایی بخش جمع بوده و اینک خاموش شده است.
میرزا جهانگیرخان در ساعات پایانی عمر خود نامهای هم به عمه اش دارد که در آن مینویسد که مرگ باشرف و افتخار را از زندگی بد، بهتر میدانستم.
مشروطه خواهی میرزا
به جز ازلی بودن میرزا به ناسیونالیسم ایرانی هم اعتقاد راسخی داشت. او بارها و به کرات از تاریخ شکوهمند ایران باستان اشاره می کند و احتمالاً تحت تاثیر آقاخان کرمانی از شخصیتهایی تاریخی ایران باستان مانند کاوه تجلیل میکند و شاید تحت تاثیر سوسیالیسم مزدک را ستایش میکند.
در نشریه خود به مفاهیمی مانند حاکمیت ملی و استقلال کشور اشاره می کند و انتقاد او به محمدعلیشاه و دیگر قاجاریان به جز استبدادشان این بود که دربار فاسد قاجار منافع ملی را فدای منافع شخصی و خارجی میکردند. برای رسیدن به این هدف از خوانندگان خود میخواهد که به همبستگی ملی و وحدت برسند. . او معتقد بود که تنها با همدلی و همبستگی تمام اقشار جامعه میتوان به استقلال و آزادی دست یافت. این رویکرد، در تقابل با تفرقه و تشتت دوران قاجار، گواه بر باور او به قدرت ملت یکپارچه بود.
ناسیونالیسم او وجه مدرنی هم دارد و با اینکه گرایشهای ازلی داشت اما غالباً در نوشته هایش رویکردی سکولار و نواندیشنامه را دنبال میکند. او برعلیه خرافات و جمود فکری است و به جای جای تأکید صرف بر هویت مذهبی، بر هویت ملی مبتنی بر عقلانیت، قانونگرایی و پیشرفت تأکید میورزید. این نگرش، همسو با جریانهای ناسیونالیستی مدرن است که به دنبال تعریف هویت ملی فراتر از مرزهای صرفاً مذهبی بودند. در نوشتهها و نامه هایش بارها نوشته است که شهادت برای میهن و در راه آزادی افتخاری برای فرزندان ایران است. این تاکید روی آزادی بسیار به مانند همه روشنفکران دور اول مشروطه هم به اصلاح در زبان فارسی تاکید دارد. ادبیات او در روزنامع صوراسرافیل بسیار ساده و روان است. نثری قابل فهم که هدف آن تلاش برای آگاهی ملی است. انتخاب دهخدا به عنوان نویسنده ستون فکاهی “چرند و پرند” که در آن با زبانی نغز و کنایهآمیز به مسائل اجتماعی و سیاسی میپرداخت، نیز نشان از درک او از اهمیت زبان و ادبیات در هویتسازی ملی بود.