پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
یادی از مسافرخانه داودي در تايباد
مسافرخانه آقاي داودي سالهاست كه جمع شده و خود ايشان هم احتمالا به رحمت خدا رفته باشند. از آن جمعيت مجاهدان و مسافران افغان مسافرت خانه هم اکنون احتمالا، تعداد اندکي زنده باشند. يعني يا در جنگ كشته شده اند و يا به دليل كهولت سني فوت كرده باشند اما مصائب افغانستان همچنان پابرجاست و هر روز هم بيشتر مي شود. از این سرزمین، هنوز خون می چکد!
در دهه شصت، در كل شهر تايباد يك مسافر خانه وجود داشت كه متعلق به آقاي داودي بود و در خيابان فرمانداري و كوچه اصناف قرار داشت. حدودا روبروي ساختمان آقاي عبدالرحمن مرادي كه ایشان اكنون در بستر بيماري است و اميدوارم هرچه زودتر، بهبودي حاصل شود.
اصل ساختمان، براي مسافرخانه طراحي و ساخته نشده بود اما يك حياط نسبتا بزرگ با تعدادي اتاق داشت كه در آن سالها به عنوان مسافرخانه استفاده مي شد؛ هر چند امكانات مسافرخانه هاي قديم، حتي در حد وجود يك تخت براي خوابيدن و كمد براي لباس و اينجور امكانات را هم نداشت و با چند تکه موکت فرش شده بود.
تقريبا تمام ميهمانان و ساكنين مسافرخانه هم اتباع افغانستاني بودند و ديگر افرادي كه به تايباد سفر مي كردند و يا از آن عبور مي كردند، به جای مسافرخانه، در منزل اقوام و اشنايان اطراق مي كردند. مردم تایباد هم به خاطر همان اصالت فرهنگي، هر غريبه اي كه در شهر مي ماند را به عنوان ميهمان به منزل خودشان دعوت مي كردند و اساسا در مسافرخانه خوابيدن آشنایان را نوعی کم توجهی و بی اعتنایی به خودشان تلقی می کردند.
در آن سالها، جنگ ميان مجاهدين افغان با حكومت ماركسيستي نجيب الله جريان داشت كه مورد حمايت شوروي بود و قواي روس هم از سال 58، رسما افغانستان را اشغال كرده بود. به همين دليل، به اندازه كل جمعيت شهر تايباد، مهاجرين افغان حضور داشتند؛ برخي بصورت قانوني وارد مي شدند و برخي قاچاقي از مرزها عبور مي كردند و تعدادي هم از سالها پيش بودند و حتي فرزندان آنها در ايران متولد و بزرگ شده بودند.
اتفاقا در همان سالها، من در جايي ساكن بودم كه مُشرف بر اين مسافرخانه بود و كليه رفت و آمدها و حتي درون حياط و اتاق ها، قابل مشاهده بود. مسافران آن مسافرخانه هم همگي از احزاب و گروههاي سياسي درگير در جنگ افغانستان بودند و آن مكان را تبديل به يك مقر نظامي و برنامه ريزي و رسيدگي به مجروحان جنگی كرده بودند.
افغاني ها، معمولا به سخت جاني مشهورند. آنهايي كه يك تركش ريز يا گلوله كلاشينكف خورده بودند، اصلا خودشان را مجروح به حساب نمي آوردند و زخم ها را نمي بستند. به همين دليل، با لباس هاي خون آلود اين طرف و آن طرف مي دویدند و غذا مي خوردند و مي خوابيدند و خلاصه ديوارهاي مسافرخانه خون مال بود و كسي به روي خودش نمي آورد.
در مواقعي كه در مرزها درگيري اتفاق مي افتاد، ناگهان در ساعت 12 شب يا يك بامداد چند وانت تويوتا( یا به قول تايبادي ها توتا 5 قلاب) پر از مجروحان و کشته شدگان، جلوي در مسافرخانه توقف می کرد و بوق می زد تا برای مداوا و یا دفن آنها چاره اندیشی کنند.
بيمارستان بزرگ تايباد هنوز افتتاح نشده بود و درمانگاههاي كوچك داخل شهر هم معمولا ظرفيت پذيرش اين همه مجروح را نداشتند. در داخل وانت، آن جنگجوياني كه كشته شده بودند و يا خيلي بدحال بودند و اميدي به زندگي آنها نبود را در زير مي چيدند و ساير مجروحان كه توان حركت نداشتند را، روي آنها مي چيدند و حدود 50 كيلومتري حمل مي كردند تا به تايباد برسند.
از انتهاي اتاق وانت تویوتا خون شُره مي كرد و همان چند لحظه اي كه جلوي در مسافرخانه توقف داشت، كف كوچه سرخ مي شد. وقتي هم كه وارد مسافرخانه مي شدند، مجروحان زنده مانده را كنار ديوار داخل حياط رديف مي كردند و به هر كدام یک اب قند میدادند و در مواقعی يك سرم وصل مي كردند و زخمش را مي بستند تا خوب شود و دوباره به جنگ برگردد.
آقاي داودي، لباس هاي افغاني مي پوشيد و به هر يك از تازه واردان، يك چاييداغ مي داد. در داخل هر اتاق 10 تا 15 نفر مي خوابيدند و افراد اضافي روي موزائيك هاي داخل حياط مسافرخانه دراز مي كشيدند و شب را صبح مي كردند. خلاصه، ظرفيت اين مسافرخانه هيچ وقت تكميل نمي شد و هيچ ساعت مشخصي براي تردد تعريف نشده بود. هیچ شهروند تایبادی هم هیچ وقت معترض آن همه تردد و سروصدا و مزاحمت نبودند و در عوض در تمام مصائب مردم افغانستان شریک بودند
مسافرخانه آقاي داودي سالهاست كه جمع شده و خود ايشان هم احتمالا به رحمت خدا رفته باشند. از آن جمعيت مجاهدان و مسافران افغان مسافرت خانه هم اکنون احتمالا، تعداد اندکي زنده باشند. يعني يا در جنگ كشته شده اند و يا به دليل كهولت سني فوت كرده باشند اما مصائب افغانستان همچنان پابرجاست و هر روز هم بيشتر مي شود. از این سرزمین، هنوز خون می چکد!
چند روز پيش، مصادف با سومين سالروز تصرف مجدد افغانستان توسط طالبان بود. گروهي كه نه کشوری آنها را به رسميت شناخته و نه آنها حق و حقوق شهروندان خودشان را به رسميت مي شناسند. نه كسي را دیگر ياراي جنگيدن با طالبان است و نه فضايي براي انجام اصلاحات مدنی و مسالمت آميز وجود دارد؛ چشم انداز تاريكي كه حتي هماسايگان اين كشور را هم به هراس انداخته است. از معدود جوامعی است که در طول 20 سال، دوبار زیر آوار تحجر مانده است و به جای ناله زنان تحت ستم، هیچ صدای اعتراضی مردانه ای شنیده نمی شود!
خلاصه افغانستان قرباني بزرگ يك توطئه تاریخی داخلی و خارجی شد که در یک سر آن خود مردمش قرار دارند. نقش ملاعمر، ملااشرف غنی و هبت الله و دیگران به جای خود، اما مردم این کشور هم قربانی دست و پا بسته نبودند. حتی آن مهاجر افغانستانی که که علیه میزبان 50 ساله اش کلیپ منتشر می کند نیز بخشی از آن توطئه جمعی نابودی افغانستان است
اشرف غنى فاسد ترسو که با چمدان هاى پر از دلار بزدلانه از کشور فرار کرد. آخر چطور ياران احمد شاه مسعود اجازه دادند اين مردک جبون و ترسو براى دو دوره حاکم افغانستان بشود