پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
داستان دو « اشرف» ؛ دو برادر، دو پرسش مختلف و دو راه متفاوت
پرسش احمد اشرف اين بود كه «چرا در ايران سرمايه داري صنعتي پا نمي گيرد؟» و يك عمر پژوهش كرد تا به همين سوال تاريخي پاسخ بگويدپرسش حميد اشرف اما اين بود كه « چه بايد كرد تا در ايران، سرمايه داري صنعتي پا نگيرد؟» او هم در فرصت اندكي كه براي زندگي داشت هم كتاب و مقاله نوشت و هم دست به اسلحه برد تا به همين پرسش اساسي و البته فلج كننده پاسخي اجمالي ارائه كند. محمدرضا شاه پهلوي البته به هيچ كدام از پرسش كنندگان، پاسخ قانع كننده اي نداد. حميد را كشت و احمد را راند و خودش هم رفت. جامعه و اقتصاد لاغر ايران ماند و دهها پرسش بي پاسخ
ظهر روز سه شنبه 8 تير 1355، يعني دقيقا 45 سال پيش در چنين روزي از هفته، خيابان شمشيري (بيست متري وليعهد) در محله مهرآباد جنوبي تهران، عرصه بزرگترین نبرد چریکی ایران بود. صداي مسلسل و نارنجك طرفين درگيري، يك لحظه قطع نمي شد. دود سياهي آسمان را فراگرفته بود و جمعيتي عظيم از دور، تماشگر اين جدال ناشناخته بودند.
ساواك و شهرباني خانه اي متعلق به اعضاي سازمان چريك هاي فدايي خلق را به محاصره گرفته بودند و از چهار سو شليك مي كردند. بعد از چهار ساعت تبادل آتش، سكوتي وهم انگيز بر فضا حاكم شد. ماموري از ساواك وارد ساختمان نيمه سوخته شد و با انگشت شست (به پرويز معتمد مسئول گشت و شنود ساواك) اشاره كرد كه كار تمام است!
نيم ساعت بعد، خودرويي با شيشه هاي دودي و آژيركشان، جمعيت را شكافت و وارد معركه شد. مهدي سامع و زهرا آقانبي از زندانيان كميته مشترك را براي شناسايي اجساد آورده بودند. لحضاتي بعد، فرياد و غريو شادي از اردوگاه ساواك بلند شد. چريك افسانه اي و شاه ماهي بزرگ نبردهاي مسلحانه، در ميان كشته شدگان بود. گلوله اي به سر «حميد اشرف» اصابت كرده و در كنار 9 نفر ديگر از همرزمانش، بر زمين افتاده بود.
حميد اشرف؛ چريك اسطوره اي
حميداشرف متولد 1325 و دانشجوي رشته مهندسي مكانيك دانشگاه تهران، از زمان عمليات سياهكل در سال 49 كه به اعلام موجوديت سازمان چريك هاي فدايي خلق انجاميد، تا زمان مرگش، به مدت 6 سال، رهبر پرقدرت اين سازمان بود. ساواك در تمام اين سالها، در جستجوي دستگيري و نابودي او بود اما در كمال ناباوري، از 10 حمله و درگيري جان سالم به در برده بود و در چندين مرحله هم، ديگر اعضاي سازمان را از محاصره ساواك نجات داده بود.
بي باكي و ورزيدگي حميد اشرف آنهم در مقابل ماموران مدعي و آموزش ديده ساواك، او را تبديل به قهرماني شكست ناپذير در چشم هواداران و عامل تحقير و سرشكستگي ماموران امنيتي كرده بود. پرويز ثابتي معاون ساوك در خاطراتش مي گويد: « هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر یا در درگیری کشته میشدند، شاه میپرسید با حمید اشرف چه کردهاید؟!». به اين ترتيب اين جوان 30 ساله، براي بزرگ ارتش داران نيز كابوسي خطرناك به حساب مي آمد.
من با ايدئولوژي ماركسيسم و شيوه عمل نيروهاي چپ در ايران، ميانه اي ندارم اما باوري به گمراهي و خيانت و مزدوري و بكارگيري اين نوع ادبيات در حق آنان را نيز ندارم. اگر در ميان مبارزان با حكومت پهلوي در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب، مشي مبارزه مسلحانه به عنوان آخرين راه حل، به رسميت شناخته شده بود و حمله به بانك ها و مستشاران خارجي و كشتن مامور ساواك و پاسبان و بعضا عابران بي خبر، يك اقدام انقلابي به حساب مي آمد، بي هيچ ترديدي، حميد اشرف سرآمد انقلابيون تفنگ بدست وقت بود.
گذشته از بي باكي و جنگ آوري، آنچه از فردي مثل او مي توان آموخت « اميدواري در شرايط ياس» است. اشرف از معدود افرادي بود كه بعد دستگيري هاي گسترده اواخر دهه 40، به تنهايي مبارزه اي را براي بازسازي تشكيلاتي شروع كرد و موفق هم شد. او در راهي كه انتخاب كرده بود، رهرو ثابت قدمتي بود اما بحث اين نوشته در باره پيامدهاي نوع راهي است كه اشرف انتخاب كرده بود و يا بالاجبار پيش پاي او گذاشته شده بود.
حميد اشرف و سازمان و ايدئولوژي او و اساسا همه ايدئولوژي هاي فعال در عرصه سياست معاصر ايران، قابل نقد است اما سهم حكومتي كه با بستن همه منفذهاي سياسي، چنين استعدادهايي را به جنگ مسلحانه و نهايتا مرگ غمگنانه كشاند را هرگز نبايد فراموش كرد. امروز براي همه روشنفكران، احزاب، كنشگران سياسي و حتي شهروندان عادي ايران، «اعمال خشونت مسلحانه» رفتار نسنجيده و نكوهيده محسوب مي شود اما اگر در انتهاي ياس و نااميدي از كنش هاي مدني، دوباره «تفنگ» پديده مقدسي شود و عقب گرد تاريخي، رهايي و تعالي ملي، خوانده شود! پديده غير منتظره اي نخواهد بود.
احمد اشرف؛ جامعه شناس كبير
اسماعيل اشرف كارمند ادراه راه آهن تهران، علاوه بر حميد، فرزندان ديگري هم داشت كه يكي از آنها « احمد اشرف» بود. احمد، فرزند ارشد خانواده و متولد 1313 است كه دوره نوجواني را در بحبوحه سالهاي بحراني 1320 تا 32 ، در تهران گذراند و طرفدار جدي جنبش ملي مصدق بود در حدي كه به اصرار او، نام برادر كوچك و تازه متولد شده اش را به ميمنت پيرروزي نهضت ملي شدن نفت، « پيروز» گذاشتند.
او عاشق مطالعه و كاوش در تاريخ و فلسفه و انديشه بود. در جواني مدتي را در مجله «علم و زندگي» و روزنامه مربوط به جريان «نيروي سوم» خليل ملكي قلم زد و به خاطر ماموريت اداري پدرش، به تبريز رفت و ضمن فراگيري فرهنگ و زبان تركي، فرصتي براي مطالعه بيشتر، در باره رهبران جنبش مشروطيت يافت.
در سال 1338 همراه خانواده، مجددا به تهران بازگشت و بعد از بازنشستگي پدر، براي تحصيل در رشته جامعه شناسي و تاريخ به آمريكا رفت. احمد اشرف در آمريكا نيز فراتر از يك دانشجوي عادي ظاهر شد بطوريكه بلافاصله بعد از تحصيل در دانشگاههای پنسیلوانیا، کلمبیا، پرینستون به تدریس جامعهشناسی و تاریخ اجتماعی ایران پرداخت. مدتي را هم در دانشگاه تهران تدريس كرد اما مجددا به آمريكا برگشت و هنوز هم در همان كشور و در دانشگاه كلمبيا حضور دارد.
احمد اشرف نيز موافقتي با حكومت پهلوي نداشت و حتي در تسري گرايش هاي ضدحكومتي به برادرش حميد نيز، بي تاثير نبود اما مسئله او و راهي كه انتخاب كرد، او را به مسير متفاوتي كشاند. احمد هم مثل حميد و شايد چندين برابر او كتب ماركس و ماركسيست هاي معاصرش را زير و رو كرد و در نهايت به جاي مبارزه قهرآميز با استبداد، به استخراج روش و متدولوژي علمي براي شناخت و تحليل جامعه استبداد زده ايران پرداخت.
احمد اشرف از معدود نويسندگان و متفكران روشمند ايراني است كه عليرغم استخدام مفاهيم و رويكردهاي ماركسيستي، تحليل هاي عميق، دقيق و عالمانه از جامعه ايران ارائه كرد. هيچ كس به اندازه او تاريخ، فرهنگ، هويت وطبقات اجتماعي ايران را زير ذره بين نقد و بررسي نبرده است. او بدون آنكه يكسره به نوشته هاي مشتشرقين و پژوهشگران خارجي استناد كند، آثار به مراتب قوي تر و غني تر از آنان ارائه كرد. هر چند او هيچ گاه خودش را رقيب ديگر پژوهشگران نمي دانست و آثار مشترك زيادي را با محققان برجسته اي چون يرواند آبراهيميان، محمد علي كاتوزيان و ديگران خلق كرد
آثار احمد اشرف خيلي متنوع و پر حجم نيست و شايد يكي از ويژگي هاي او در همين باشد كه بيشترين داده ها و تحليل ها را در كمترين حجم ممكن ارائه كرده است. از كتاب هاي مهم او مي توان به «موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران: دوره قاجاریه»، «طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران»، «جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران»، «هویت ایرانی؛ از دوران باستان تا پایان پهلوی» و چند مقاله ديگر نام برد.
او همچنين از ويراستاران برجسته فرهنگ نامه«ايرانيكا» و همكاران نشرياتي همچون مطالعات ایران، ژورنال بینالمللی سیاست، فرهنگ و جامعه و ایراننامه است و در همين اواخر به نشريات داخل ايران هم در ارتباط و تماس بود
دو پرسش متفاوت احمد و حميد اشرف
اينكه دو برادر از يك خانواده، به لحاظ سطح سواد و نوع شغل و شان و رفتارهاي اجتماعي متفاوت باشند و حتي به سرنوشت متفاوتي دچار شوند، پديده عجيبي نيست. احمد و حميد اشرف هر دو داراي درجه اي از فرهيختگي و روشنفكري و خواهان اعتلاي ايران بودند اما تفاوت مهم آنها در مسئله و پرسشی برای حل مشکل جامعه ایران طرح می کردند
پرسش احمد اشرف اين بود كه «چرا در ايران سرمايه داري صنعتي پا نمي گيرد؟» و يك عمر پژوهش كرد تا به همين سوال تاريخي پاسخ بگويد
پرسش حميد اشرف اما اين بود كه « چه بايد كرد تا در ايران، سرمايه داري صنعتي پا نگيرد؟» او هم در فرصت اندكي كه براي زندگي داشت هم كتاب و مقاله نوشت و هم دست به اسلحه برد تا به همين پرسش اساسي و البته فلج كننده پاسخي اجمالي ارائه كند.
30 ماه بعد از كشته شدن حميد اشرف، كه ديگر شاه و ثابتي و معتمد از كشور گريخته بودند، جامعه انقلابي و هيجان زده ايران، راه حل به ظاهر ساده اما خسارت بار حميد اشرف را برگزيد. بسياري از سرمايه ها و سرمايه داران بزرگ از كشور رانده شدند تا كشور در دام سرمايه داري صنعتي گرفتار نشود!
مصادره ها آغاز شد، اقتصاد به اغماء رفت و مدت ها وقت تلف شد تا جامعه ايران دوباره به پرسش برادر بزرگتر يعني احمد اشرف برگردد : «چرا در ايران سرمايه داري صنعتي پا نمي گيرد؟». محمدرضا شاه پهلوي البته به هيچ كدام از پرسش كنندگان، پاسخ قانع كننده اي نداد. حميد را كشت و احمد را راند و خودش هم رفت. جامعه و اقتصاد لاغر ايران ماند و دهها پرسش بي پاسخ
نوشته احمد اشرف را در ادامه بخوانيد:
احمد اشرف چه می خواهد بگوید
در کتاب ««موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران»؟
احمد اشرف یکی از ارزنده ترین صاحبنظران ایرانی است که درباره علل عقب ماندگی اقتصادی و صنعتی ایران تحلیل عمیق جامعه شناسی ارائه کرده است.
به نظر او عقب ماندگی صنعتی ایران به خاطر عدم شکل گیری یک بورژوازی ملی است که فارغ از واسطه گری و سود اندوزی به دنبال تولید و صنعت باشد. ریشههای ضعف در شکل گیری بورژوازی ملی هم به دوره قاجاریه میرسد.
اشرف برای توصیف اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران نیمه دوم قرن نوزدهم، از اصطلاح «وضعیت نیمهاستعماری» استفاده کرده است. وضعیت نیمه استعماری هنگامی پدید میآید که دوقدرت استعماری و متخاصم یک سرزمین را بدون اینکه مستقیما تصرف کنند به عنوان منطقه حائل تحت کنترل خود میگیرند.
به عقیده او رقابت روس و انگلیس در ایران دوره قاجاریه این کشور را تبدیل به گونهای از وضعیت نیمه استعماری کرده بود. پیامد مهم این حضور غیرمستقیم و استعماری، حمایت روسها از اشراف و نهادهای کهن حکومتی در ایران و حمایت انگلیسیها از ادغام سرزمین و بازارهای داخلی ایران به بازارهای جهانی بوده است.
در وضعیت نیمه استعماری به خاطر نحوه حضور سرمایهداری غربی( اعم از بانک و کالاها) و نیز به خاطر ماهیت رشد داخلی اقتصاد، امکانی برای رشد سرمایهداری در ایران فراهم نگردیده است. تمام تجار ایرانی به جای سرمایه گذاری در صنعت، به واسطه فروش کالاهای روس و انگلیس تبدیل شدند و این روند در ادوار بعدی هم استمرار پیدا کرده است
کتاب«موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران» از سوی انتشارات زمینه در سال ۱۳۵۹ منتشر شده است.